نمایش «آیس لند» اولین اجرای خود را در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در سالن تماشاخانه تیاتر باران تجربه کرد، نمایشی به کارگردانی «آیدا کیخایی» که براساس نمایشنامه «آیسلند» نوشته نیکلاس بیلون روی صحنه رفت. همچنین محمد یعقوبی، همسر آیدا کیخانی دراماتورژ این اثر نمایشی بود.
اجرای نمایش «آیس لند» با اتفاق بزرگ در ایالات متحده، یعنی رفتن «دونالد ترامپ» به کاخ ریاست جمهوری امریکا بیارتباط نیست، چراکه هر دو در جبهه کاپیتالیزم حضور دارند، یکی در قامت رئیسجمهور ایالات متحده و دیگری در قامت اثری نمایشی که در جشنواره تئاتر انقلابی فجر در ایران روی صحنه رفته است، هرچند فاصله و تفاوت میان این دو بسیار است، اما هر دو از کاپیتالیزم یک تعریف را به مردم ارائه میدهند و آن اصالت پول و ستایش قدرت برتر یعنی «پول» در مناسبات اجتماعی و سیاسی است. نمایش نامه «آیس لند» هرچند نوشته نیکلاس بیلون است، اما دیدگاه نویسنده به نظام کاپیتالیزم را عیناً مشخص نموده و ایران نیز به واسطه حکومت جمهوری اسلامی موضع محتوایی مشخصی با این نظام اقتصادی امریکایی دارد، اما مبرهن است که این نظام اقتصادی نه تنها از سوی گردانندگان صحنه اقتصادی ایران نهی نمیشود، بلکه عملاً در صحنه دولتی هم نقش پررنگی را بازی میکند و توانسته است پایههای خود را در سیاست محکم کند و در جمهوری اسلامی به عنوان یکی از نقشهای اصلی اقتصاد ایران از مهرههای اصلی به شمار برود.
«حلیم» سرمایهدار و تاجری رند است، او از پدر و مادری پاکستانی است و تابعیتی کانادایی دارد. «حلیم» که صاحب ملکی قدیمی شده است، آن را با تعمیرات و تجهیزات مختلف بازسازی میکند و درصدد فروش آن بر میآید تا سرمایه خود را در «آیس لند» به کار بیندازد، اما از سویی دیگر «آنا» یک دختر معتقد کاتولیک است که از طبقه کارگری توانسته خود را تا طبقه متوسط اجتماعی ارتقا دهد، اما همچنان بنیه ضعیفی در جامعه اقتصادی و بازیهای بیرحم برد و باخت زمانه دارد. او که خانه خود را تحت فشار مالک از دست داده است به دنبال خرید خانهای کوچکتر مجدد در جستوجویش به خانه پیشین خود برمیخورد که گویی با رنگ و لعابی متفاوت و بازسازی شده به قیمت گرانتری در معرض فروش قرار گرفته است، او که احساس میکند مورد ظلم قرار گرفته، برای دادخواهی نزد مالک جدید ساختمان میرود، اما در آنجا با حضور زنی بدکاره به نام «کاساندار» اتفاقاتی رخ میدهد که سرنوشت هر سه آنها را تغییر میدهد.
«کاساندار» که سومین شخص این ماجرا است، به نوعی قربانی بازی برد و باخت پول در میان آدمهای اطرافش میشود، او که با ویزای دانشجویی به این کشور آمده نتوانسته کار مناسبی را در این هیاهو برای خود دست و پا کند که جوابگوی زندگی سخت او و خانوادهاش باشد، از همین رو رفتهرفته تحت فشارهای جامعه به سمت روسپیگری رفته تا به قول خودش با ساعات کاری کمتر پول بیشتری دربیاورد، اما او که اولین دختر انقلابی در جریان انقلاب مردمی لتونی و لیتوانی است و به سبب فعالیتهای انقلابی و دادخواهانه مادرش در اتحادیه یک زنجیره حقوق بشری انسانی به دنیا آمده، حالا از راه فروش تنش پول خانواده را در میآورد، آن هم در سرزمینی دور از زادگاهش در کشوری که هنوز کاپیتالیسم حرف اول نظام اقتصادی را در آن میزند.
نمایش«آیسلند» هرچند در نسخه اصلیاش نقدی بر جامعه و نظام کاپیتال ارائه میکند که چندان هم راهگشا و آسیبشناسانه به نظر نمیرسد، اما در نسخه ایرانیاش که «کیخایی» آن را روی صحنه آورده است باید اذعان کرد هرز نامهای بزک کرده است که در پشت چهره نقادانهاش ستایشی از کاپیتالیسم به مخاطب ارائه میدهد تا در ذهن بیننده این مفهوم را به کرات جا بیندازد که همانا پول قدرتمندترین عنصر این جهان است که میتواند مناسبات جهان و مردمش را با یکدیگر تعیین کرده و به لزومش تغییر دهد، میتواند نطفه انقلاب را مفسد کرده و مظلوم را ظالم کند.
با اتفاقی تکاندهنده که در پایان با مرگ «حلیم» به دست «آنا» که نماد مظلومیت، قشر مستضعفین و متدینین جامعه است عیان میشود که ایدئولوژی کارگردان جدا از قصد و نیت نویسنده اثر تأکید بر قدرت پول در تعیین مناسبات بشری است، چراکه دادخواهی آنا نیز چیزی به غیر از پول نبوده و نیست و مرگ حلیم نیز که مرگی بر سر ایدئولوژی به حساب میآید تبعات پذیرش آرمان شهری به نام آیس لند است که بهشت سرمایهگذاران کاپیتال به حساب میآید و گسترش نظام استثمارگرایانه امریکایی که اتفاقاً شخصی در نمایشنامه نماینده آن به حساب میآید که با چهره سبزهاش و از پدر و مادری پاکستانی، به کرات شنیده میشود که داعیه مسلمانی دارد.
«آیس لند» نه تنها از لحاظ محتوا و مضمون به شدت آسیبزا و مروج فساد است بلکه در ساختار نیز خطوط قرمز را چندین بار زیر پا میگذارد و هر یک از بازیگران در مونولوگهای خود از توصیفات رکیک و زنندهای استفاده میکنند که حتی نویسنده اثر نیز در ساحت کلام از شرح و بسط مفصل آنها خودداری کرده است. جا دارد به برگزارکنندگان جشنواره تئاتر فجر دست مریزاد و خسته نباشید بگوییم که با چشمانی بسته زمین بازی را دو دستی به دشمنان و بدخواهان نظام و حکومت اسلامی تحویل دادهاند تا خواسته یا ناخواسته و از سر آگاهی یا غفلت اثری که از هیچ منظر مناسباتی با ایران و ایرانی و نظام جمهوری اسلامی ندارد روی صحنه مقدس تئاتر آمده و مخاطبان را به هر ترفندی سوی خود آورد.
* جوان
ارسال نظر