پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۳

دغدغه ها برای کی به صدا در می آیند؟

نگاهی به کم کاری سینمای ایران در قبال فلسطین و جریان صهیونیست/ از بایکوت هنری تا واکنش‌های منفعلانه و مرموز مدیریت فرهنگی

سینما و فسطین

سینماپرس: وحیده شاه حسینی/ شاید بتوان به نوعی برخورد منفعلانه ی اصحاب فرهنگ و هنر و بالاخص سینما را در موضوع فلسطین در مسایلی همچون فقر منابع مالی و حمایت های مادی و معنوی از تولید آثار و بسیاری از این گونه بهانه ها توجیه نمود؛ اما واقعیت امر آن است که نوع کُنش و تعامل مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در این موضوع به نوبه ی خود پدیده ای است که قطعاً با هیچ گونه منطقی سازوگاری ندارد.

نزدیک به چهل سال از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران می گذرد و در این سال ها همواره یکی از اصلی ترین مطالبات مردم مسلمان ایران، حذف رژیم غاصب صهیونیستی از عرصه ی سیاسی و محو جرثومه ی فساد اسراییل از صحنه ی تحولات بین الملل بوده است و برای نیل به این هدف از هیچ کوششی مضایقه ننموده است؛ با این وجود متاسفانه همچنان این مطالبه ی عمومی مردم مسلمان ایران در عرصه ی فرهنگ و هنر کشور مفغول و مهجور مانده و نه مطالبه  و حمایتی از جانب مسئولان و متولیان امر در این باره صورت می پذیرد و نه جنبش فراگیر و منسجمی در میان جامعه هنری کشور در زمینه تقابل با یهود بین الملل و رژیم غاصب صهیونیسم مشاهده می شود. و این همه در حالی است که حتی برخی اقدامات فردی بسیار محدودی از جانب برخی هنرمندان در زمینه مواجهه و تقابل با صهیونیسم نیز با نوعی ویژه از بایکوت هنری مواجه شده و عموما با واکنش‌های منفعلانه و مرموز مدیریت فرهنگی کشور همراه بوده است.



در این میان شاید بتوان به نوعی برخورد منفعلانه ی اصحاب فرهنگ و هنر و بالاخص سینمای کشور را در موضوعاتی همچون فقر منابع مالی و حمایت های مادی و معنوی از تولید آثار و بسیاری از این گونه بهانه ها توجیه نمود؛ اما واقعیت امر آن است که نوع کُنش و تعامل مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در موضوع فلسطین به نوبه ی خود پدیده ای است که قطعاً با هیچ گونه منطقی سازوگاری ندارد. در این میان عدم حمایت و پشتیبانی لازم و حتی بعضی اقدامات ناشایست و تقابلی متولیان عرصه  های مختلف هنری و بالاخص سینمایی کشور در مواجهه با معدود آثار تولید شده در حوزه ی مبارزه با یهود بین الملل و صهیونیسم جهانی، از جمله موضوعات و ابهاماتی است که ماهیت غرض و مرض آن می بایست توسط آیندگان مورد بررسی دقیق و شفاف قرار گیرد.


حدود ۷۰ سال است که جهان اسلام درگیر و دار مبارزه با جرثومه ی فساد و رژیمی جعلی با عنوان اسراییل است؛ رژیمی متشکل از یهودیان پراکنده در اقصی نقاط جهان که در ابتدا به عنوان مهاجر در سرزمین انسان هایی دیگر وارد شدند و سپس با همراهی و همیاری قدرت های آن روز جهان توانستند مِلک و مُلک مردم همان سرزمین را غصب و تصاحب نمایند.



بی تردید یکی از اصلی ترین دغدغه های این عصرِ انسان ایرانی، انسان مسلمان و به طور کُل دنیای انسانیت امروز، مسئله ای با عنوان صهیونیسم است. خطر اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بزرگ عصر حاضر، خطری برای جامعه‌ی بشری است که با ظهور خود در قالب دولت غاصب اسراییل و با سلطه ی ظالمانه ی خود بر سرزمین های اشغالی فلسطین، این جای پا را وسیله‌ و نقطه‌ی اتکایی برای گسترش نفوذ و سلطه‌ی جنبشی خود در جهان قرار داد و با تهدید همه‌جانبه انسانیت، موجب تحولات بی‌شماری در جهان امروز شده است.




از منظر کُلی اسراییل را می توان یکی از نتایج اصلی جنگ جهانی دوم دانست؛ جنگی سراسری که در فاصله ی سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ میلادی سبب شد تا آرایش قدرت در جهان به نحوی دستخوش تغییر گردد و نظم نوین جهانی به سمت و سویی پیش رود که فاتحان جنگ به عنوان اعضای اصلی سازمانی بین المللی، اداره ی امور جهان را در دستان خود گرفته و تغییرات عصر نوین را مدیریت نمایند؛ تغییراتی که شاید یکی از اصلی ترین آن را بتوان در خانه‌دار نمودن یهودیان آواره سراسر جهان در سرزمین موعود! مشاهده نمود.



و این گونه بود که سازمان ملل متحد به عنوان نهادی بین المللی توسط فاتحان جنگ جهانی دوم، یعنی ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه، انگلیس و چین در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ میلادی تاسیس شد و کمتر از دوسال پس از تاسیس اولیه ی خود، در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ میلادی، قطعنامه ای را در مجمع عمومی خود به تصویب رساند که بر طبق آن به بهودیان اختیار می دهد تا سرزمین خود را در فلسطین برپا نمایند.


صهیونیسم جنبشی به ظاهر اجتماعی و برآمده از درون قوم یهود است که در واقعیت خود، افراد متعدد با اعتقادات متفاوتی از اسلام، مسیحیت، یهودیت و ... را شامل می شود؛ جرثومه ی فسادی که در این زمان با کشتار و جنایت عظیم و ظلم و اهانت مستمر نسبت به انسان ها، موجودیتی مجعول در سرزمین های فلسطین به خویش داده و تفکرات انحطاطی خود در جهان اسلام را مبتنی بر غصب و ایجاد جامعه‌ای جعلی و موزاییکی در عصر حاضر پیگیری می نماید.




بررسی ابعاد و جوانب تاریخی این ماجرا و اصولاً چرایی تمرکز یهودیان بر این منطقه جغرافیایی و همچنین تشکیل رژیمی منحوس تحت عنوان اسراییل و... قطعاً مجال خود را طلب می نماید و از حوصله ی این بحث خارج است؛ اما واقعیت آن است که موجودیت پلیدی رسماً از ۱۴ مه ۱۹۴۸ میلادی، یعنی دقیقاً چند ساعت پیش از پایان قیمومیت انگلیس خبیث بر سرزمین فلسطین شکل می گیرد و در طول حیات خود تا به امروز آسیب های جبران ناپذیر اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی بر منطقه ی جنوب غربی آسیا و به طور کُلی جهان اسلام، تحمیل نموده است.


صهیونیسم جنبشی ضد بشریت است که ضمن اهانت به قبله‌ی اول مسلمانان در این عصر، بسیاری از مراکز محترم دینی را به عنوان سرمایه های اصیل انسان و انسانیت با تخریب و توهین و زوال مواجه ساخته است؛ جامعه‌ای جعلی که در حساس ترین نقطه‌ی جهان اسلام، از آغاز شکل‌گیری تاکنون، نقش یک پایگاه نظامی و امنیتی و سیاسی برای دولت های استکباری با محوریت غرب استعماری ایفا نموده که به علل گوناگون، دشمن اتحاد و اعتلاء و پیشرفت کشورهای اسلامی است و در این راستا از صهیونیست ها همواره همچون خنجری در پهلوی امت اسلامی استفاده نموده اند.




در این میان حضور یهودیان غاصب در بخش مهمی از عرصه ی جغرافیایی جهان اسلام و تشکیل دولتی مجعول با عنوان اسراییل و اعلام سلطه ی آن بر ساکنان اصلی این سرزمین، همواره مورد اعتراض اندیشمندان آزاده در سراسر جهان بوده است؛ اندیشمندانی که بدور از ترس و وحشت خود از امپراطوری جهانی یهودیان و شبکه های مخوف رسانه ای و تبلیغاتی ایشان، از همان بدو شکل‌گیری این غده سرطانی، اعتراض خود را اعلام داشتند و به نوعی خواهان بسیج ملت ها در برابر سلطه ی غاصبان صهیونیست در سراسر جهان بودند.



در این میان شرایط ویژه ایران در زمان تاسیس اسراییل که مقارن با نابسامانی ها و بحران های دهه ی ۱۳۲۰ هجری شمسی کشور و همراه با اشغال ایران توسط قوای متفقین در ۳ شهریور ۱۳۲۰ هجری شمسی، استعفای رضا شاه از سلطنت و جایگزینی فرزند جوان و هوس باز او در مقام سلطنت بود و... سبب شد تا مردم ایران و اندیشمندان و فرهیختگان مسلمان ایرانی، کمترین واکنش ممکن را نسبت به موضوع تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی نشان دهند و حتی بسیاری از ایرانیان از تاسیس رسمی جرثومه ی فسادی با عنوان اسراییل در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ هجری شمسی مطلع نگردند.



وادادگی سیاستمداران پهلوی در قبال یهود بین الملل و فشارهای ویژه ی ایالات متحده و انگلیس  سبب شد تا دولت ایران در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ هجری شمسی و در زمان نخست‌وزیری محمد ساعد مراغه‌ای؛ ماهیت وجودی کشور مستقلی با عنوان اسراییل را به صورت دوفاکتو (De facto) به رسمیت بشناسد و اولین سرکنسولگری خود را در اورشلیم دایر نماید. اقدامی که با اصرار ویژه و پیگیری های مستمر آیت الله کاشانی سرانجام ابطال گردید و سبب شد تا دولت دکتر مصدق در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ هجری شمسی، رسماً دوفاکتو (De facto) ایران در موضوع شناسایی اسرائیل را از مجامع عمومی پس بگیرد و این اقدامی در جهان محسوب شد؛ اقدامی که با واکنش های مختلف یهودیان و ایادی داخلی و خارجی همراه بود و سبب شد تا دکترسید حسین فاطمی که به عنوان وزیر امور خارجه پیگیر این موضوع در مجامع جهانی بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد محاکمه و به اعدام محکوم شود.




پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هجری شمسی و اتخاذ دکترین ناسیونالیسم مثبت توسط محمدرضا شاه و همراستایی آن با دکترین اتحاد پیرامونی که توسط داوید بن گوریون، رییس جمهور رژیم صهیونیستی مطرح گردیده بود؛ برقراری روابط ویژه ایران با اسراییل در اولویت دولتمردان پهلوی قرار گرفت و در همین راستا جو اختناق داخلی سبب شد تا جریانات فکری کشور عموماً از این موضوع عبور نمایند و به آن نپردازند. در همین میان جریان فرهنگی و هنری کشور نیز به دلیل سلطه ی جریانات ذی نفوذ یهودی و حلقه ی قدرتمند بهاییان در ارکان اجرایی و فرهنگی کشور از تکلم باز ماند و صنعت سینمای ایران نیز مفلوک تر از تمامی حوزه های هنری کشور در این عرصه وامانده به سمت و سوی سینمای آبگوشتی رفته و چشم و گوش خود را بر جمیع این تحولات بست.



باید توجه داشت هنرمند هر دوره آن کسی است که متعلق به آن دوره و ساخته ‌و پرداخته‌ی آن دوره و در نهایت سراینده‌ی آن دوره است؛ هنرمندی که دغدغه های دوران خود را فهم نموده و مبتنی بر سلیقه هنری خود اقدام به بروز آن می کند، که همانا این سلیقه در عرصه ی صنعت- هنر سینما، در قواره ی ژانرهای هنری تجلی پیدا کرده و موجب می شود تا هنرمند، دغدغه های دوران خود را در ژانر برگزیده ی خویش ظهور و بروز دهد.




رویه ی چشم و گوش بستگی اهالی فرهنگ و هنر ایران در برابر جنایات یهود بین الملل و جنایات رژیم غاصب صهیونیستی گسترده و فراگیر بود و در این میان تنها روحانیت شیعه به صورت جسته و گریخته در برابر ایشان واکنش نشان می داد. اوج این واکنش ها را می توان در سخنرانی حسینیه ارشاد شهید مطهری و دفاع از مردم مظلوم فلسطین توسط ایشان در روز عاشورای سال ۱۳۴۸ هجری شمسی، ملاحظه کرد. حتی در این شرایط نیز هنرمندان داخلی نتوانستند با این موج مطالبه گری روحانیت شیعه همراهی کنند و همچنان سرگرم فعالیت های خاص خود بودند.



سوای هنرمندان پس مانده در دوران های گذشته و یا معاندینی که نمی خواهند ضروریات این دوران را فهم نمایند؛ باید بر این اصل دقت کرد که هنرمندان نیز همچون سایر انسان ها جایز الخطا هستند؛ پس در این مسیر ممکن است در فهم دغدغه های دوران خود اشتباه کنند و یا ممکن است تحت تاثیر احساسات غلط، فهم غلط، آدرس های غلط و یا جاذبه‌های خطرناک قرار گرفته و در برهه و مقطعی از زمان مسیری بیراهه طی نموده و دغدغه هایی را به دور از متعلقات دوره و عصر خویش پیگیری نمایند.




اگر چه شاید بتوان بخش عمده ای از عدم حضور و ورود هنرمندان ایرانی به جبهه ی تقابل با جنایات صهیونیست ها و دفاع از مردم مظلوم فلسطین در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ هجری شمسی را در جریان امنیتی حاکم بر عصر پهلوی دوم و نفوذ ویژه ی یهودیان و بهائیان در عرصه های مختلف فرهنگی و هنری کشور یافت و آن را توجیهی مناسب برای بی تحرکی و انفعال هنرمندان آن زمان در مواجهه ی هنرمندانه با اقدامات تجاوزکارانه ی اسراییل و یهود بین الملل در منطقه و در سراسر جهان قلمداد نمود؛ اما فی الواقع این قبیل توجیهات و بهانه تراشی ها پس از تشکیل جمهوری اسلامی دیگر موضوعیت خود را از دست داد. اکنون دیگر هیچ دلیلی  برای انفعال هنرمند ایرانی در عرصه ی تقابلی خود با صهیونیسم جهانی و ترسیم هنرمندانه جنایات یهود بین الملل، بالاخص در صحنه ی جغرافیایی فلسطین اشغالی، باقی نمانده است.



متاسفانه سرایت روحیه ی منفعلانه ی جامعه ی هنری کشور و تزریق این روحیه به نسل جوان و مدعی، پس از انقلاب، سبب شد تا هنرمند ایرانی با وجود ابراز احساسات خود نسبت به فلسطین و انزجار زبانی از اقدامات صهیونیست ها، کمتر این احساسات را به آثار هنری خود تعمیم دهد و سعی نماید تا با زبان هنر خویش به تقابل با جنایات صهیونیست ها بپردازد. کار تا به آنجا پیش رفت که نخستین اثر قابل قبول سینمایی ایران در زمینه ی دفاع از مردم فلسطین را می بایست حدود ۱۵ سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۳ هجری شمسی و آن هم در اثری همچون بازمانده جستجو کرد؛ اثری که صرف نظر از تمام تلاش و کوشش کارگردان خود، مرحوم سیف‌الله داد، در ترسیم مظلومیت مردم فلسطین، سعی می کند تا به نگاه سوسیالستی و ناسیونالیسم نویسنده ی شهیر فلسطینی اثر، یعنی غسان کنفانی در مورد اشغال فلسطین، بسنده نموده و به تصویرسازی همین منظر اکتفا نماید. اثری که با وجود تمام ضعف های فرم و محتوی خود، به خوبی توانست خلاء تولید آثار ضد صهیونیستی در سینمای کشور را جبران نماید و مطالبه ی عمومی مخاطب مسلمان ایرانی در تولید آثاری این چنینی را پاسخ گوید.



البته پیش از فیلم سینمایی بازمانده، تنها دو اثر دیگر سینمایی یکی با عنوان سرب، به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۶۷ هجری شمسی و دیگری با عنوان آتش پنهان، به نویسندگی و کارگردانی حبیب الله کاووش در سال ۱۳۶۹ هجری شمسی، در سینمای ایران و با توجه به موضوع فلسطین تولید شده بود که متاسفانه در هر دو این آثار، تطهیر وجهه  و تعریف تعارضات اقلیت یهودیان غیرصهیونیست، با مشی و جنایات یهود بین‌الملل و صهیونیسم جهانی، به عنوان اولویت اصلی انگاشته می شود.




بلافاصله پس از بازمانده که به موضوع جنایات صهیونیست ها در فلسطین اشغالی تمرکز دارد؛ فیلم لبنان عشق من به کارگردانی و نویسندگی حسن کاربخش در سال ۱۳۷۴ هجری شمسی ساخته می شود که به بررسی گوشه ای از جنایات صهیونیست ها در لبنان اشاره می کند و پس از این فیلم است که بار دیگر و برای ۸ سال، سینمای ایران به خوابی عمیق می رود و دیگر هیچ اثری با موضوع صهیونیسم در صنعت سینمای ایران تولید نمی شود؛ تا آنکه سرانجام در سال ۱۳۸۲ هجری شمسی، هیام و قناری بر پرده ی نقره ای سینمای کشور به اکران در می آیند و پس از آن در سال ۱۳۸۳ هجری شمسی زخم زیتون تولید می شود و این ۴ اثر سینمایی به همراه چند اثر تلویزیونی و غیرسینمایی، همچون قاعده بازی و هفت سنگ، می شود تمام دارایی و کارنامه ی تصویری جمهوری اسلامی در طی حاکمیت و حیات ۳۰ ساله ی خود که عموماً همین تعداد آثار نیز از ضعف های متعدد فنی و محتوی در رنج بوده و در عین حال با عدم استقبال و حمایت مسئولان فرهنگی مواجه گردیدند.



پس از سه سال وقفه، در سال ۱۳۸۶ هجری شمسی، باردیگر صنعت سینمای کشور با تولدی دیگر به موقعیت طرح جنایات صهیونیست ها باز می گردد و کارگردان آن دو سال بعد بیگانگان را می سازد و در هیمن حال است که به یکباره فیلم شکارچی شنبه در سال ۱۳۸۸ هجری شمسی توسط هنرمند متعهدی همچون پرویز شیخ‌طادی تولید می شود و به عنوان اثری نسبتاً خوش فُرم و محتوی، تحولی در عرصه ی هر چند محدود رویارویی هنرمند متعهد ایرانی ایجاد نموده و به ترسیم وجهه ی یهود بین‌الملل و جنایات رژیم غاصب صهیونیستی با زبان روز سینما مبادرت می ورزد و بار دیگر بر دغدغه ی هنرمند مسلمان ایرانی برای تقابل جدی با موجودیت اسراییل غاصب تاکید می ورزد.


فیلم سینمایی شکارچی شنبه اگر چه به عنوان یک اثر تکرار نشده در ژانر سینمای استراتژیک درخشید و شاخص تقابل رسانه ای و بطور کل مواجهه ی صنعت سینمایی کشور با رژیم صهیونیستی را به نحو قابل توجهی فزونی بخشید؛ اما متاسفانه این اثر چه در زمان تولید، چه در موعد اکران اولیه آن در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر و چه در زمان پخش و اکران رسمی خود با مشکلات فراوان و معضلات بسیاری مواجه گردید.




پس اگر چه امروزه مبارزه با صهیونیسم و تفکرات انحطاتی یهود بین الملل، اولویتی اصلی و اساسی برای تمامی آزاد اندیشان و آزادمنشان در سراسر جهان محسوب می شود، اما در واقع این مبارزه هیچ گاه در عرصه ی عمل تا کنون صورتی هنرمندانه به خود نگرفته و در این میان سینمای ایران بدون در نظر گرفتن حضور چند اثر سینمایی معدود و انگشت شمار، در مدت بیش از چهل سال استقرار نظام اسلامی، کارنامه ای بسیار ضعیفی را در پرداخت به این موضوع مهم و اصلی دوران خود بر جای گذاشته است. و در این میان سرگذشت شکارچی شنبه ماجرای دردناک تمام آثاری است که در سینمای ایران و با رویکرد مواجهه رسانه ای صهیونیسم بین‌الملل و رژیم اشغالگر قدس ساخته شده است و همچنین آثار محدود و انگشت شماری که بالاخص پس از شکارچی شنبه در سینمای کشور تولید شدند و در عین حال با معضلات و مشکلات فراوان در تولید و پخش و... مواجه بودند.



پس اگر چه عموم هنرمندان متعهد سینمای ایران در مقام بیان و سخن با پیام خرداد ۱۳۴۳ هجری شمسی بنیانگذار جمهوری اسلامی، مبنی بر ننگ بزرگ بودن رابطه با اسراییل همچنان همسو بوده و محو این غده ی سرطانی از پیکره ی بشریت را خواستارند؛ اما فی الواقع در مسیر تحقق این هدف، عموما هیچ‌گونه گام اجرایی و هنری برنداشته و از ابزار سینما جهت روشن نمودن فضای حاکم بر عرصه و تشریح جنایات و فجایع صهیونیست ها استفاده نمی کنند.



این قسم هنرمند متعهد، ظلم صهیونیست ها در عصر حاضر را شاهد بوده و حتما نسبت به آن ابراز انزجار می نماید، اما انزجار او بیش از آنکه به واسطه ی هنر و حرفه ی او بیان گردد، در خوش‌بینانه ترن حالت، فرمی بیانیه ای به خود گرفته و صرفاً در چند سطر محکومیت نوشتاری خلاصه و به فراموشی سپرده می شود.



به این ترتیب باید بر این نکته اعتراف نمود که عموم سینماگران عصر حاضر، به هیچ عنوان برون ریز عملی مطلوبی از خود درباب تقابل با جنایات و فجایع انسانی رژیم صهیونیستی بروز نداده و این همه در حالی است که امروزه بدون در نظر گرفتن جریانات مرموزی که در درون جامعه ی هنری سعی دارند تا صهیونیست ها را دوست جلوه دهند و شعارهای جامعه ی هنری کشور و در نهایت ملت ایران را عوض نمایند؛ جریان خزنده ی دیگری نیز از سَرِ ناآگاهی، مبارزه با صهیونیست ها را به یک شعار انحرافی در سینمای کشور مبدل ساخته اند و این گونه شده است که امروزه در مقابل هجم گسترده ی آثار حمایتی مستکبرین از این غده ی سرطانی، سینمای ما منفعل و در خطای عدم انطباق عمر خویش سپری ساخته و به عنوان نظاره گر، نهایتا بیانیه‌خوان و بیانیه‌نویس و در اعلا درجه به راهپیمایی‌کننده ای خسته مبدل شده است و البته در این میان اقلیتی نیز هستند که در مسیر حمایت از این غده سرطانی برآمده و حتی ماهیت وجودی این رژیم جنایت کار را برای دنیای هنر و صنعت سینمای جهان مفید می دانند.



محسن مخملباف، در واکنش به نامه شماری از دانشگاهیان، هنرمندان، روزنامه نگاران، و فعالان مدنی ایرانی در انتقاد از سفر او به اسراییل برای شرکت در جشنواره فیلم بیت المقدس گفت: من مفتخرم که راهگشای سینمای ایران به اسرائیل بوده و هستم.

وی در یک نشست مطبوعاتی در اسراییل: «من مورد حمله واقع خواهم شد، باکی نیست، آب همه جوره از سر من گذشته است. اما فردا که دیگران هم آمدند و دوستی‌های فرهنگی هنری بیشتر شد، من بر خرده گیرانم خرده نخواهم گرفت.»




امسال روز قدس به مانند هر سال قطعاً پرشور و نشاط برگزار خواهد شد و بسیاری از هنرمندان مسلمان ایران اسلامی و سینماگران ارزشمند کشور در این مراسم حضور فردی پیدا خواهند نمود؛ اما همچنان باید به انتظار نشست، حمایت مسئولان سینمایی و حرکت هنری سینماگران کشور در تقابل عملی با سگ هار و گرگ درندهای که به انسان های مظلوم حمله کرده است.



ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.