«هور» به اضافه «ما» و یک «الف» زائد، توصیفی دقیق از فیلم «ماهورا» است، پیچیدگی زمانی در یک اثر مفید خواهد بود که کاگردان در نهایت بتواند رازی را آشکار کند.
«حمید زرگر نژاد» روایتِ قصه ای حقیقی از روز های ابتدایی جنگ را دست مایه کارِ خود قرار می دهد، داستانی که بدونِ خرده پیرنگ ها، کششِ مناسب را داشته است، همان گونه که قصه «هور» زیباتر از «ماهور» و یا «ماهورا» است.
خط داستانی «ماهورا» این گونه توصیف شده است: «در روستایی مرزی زیباترین دختر به عنوان عروس هور انتخاب می شود تا یک روز در هفته خود را به آب بسپارد و هور بارور شده و قهرش نگیرد، امین معروف به سمور قاچاقچی ایرانی، عروس هور به نام ماهورا را می دزد.» اما همین توصیفِ ساده و خطی، که به مخاطب نویدِ یک داستانِ خوب را می دهد، کارگردان با خرده پیرنگ ها و تدوین نامناسب چنان پیچیده می کند که مخاطب تا ۳۰ دقیقه هنوز خطِ ابتدایی و گره دیباچه را نفهمیده است.
این که برای هر پرده قصه، یک گره افکنی مستحکم وجود داشته باشد برای تعلیق بسیار مناسب است، اما به شرطِ آنکه ابتدا داستان و کارگردان توانایی بیان «صورت مسئله» وسپس گره گشایی وبرملا کردنِ راز را هم داشته باشد، شاید آشکار سازی به خاطر شوک به مخاطب تاثیر گذار باشد، اما اگر دنیای ساخته شده روابط را مستحکم نکند دیگر شوکی هم وجود نخواهد داشت، به همین دلیل پرده نهایی، شاید باعث ناراحتی تماشاگر شود اما بعد از تیتراژ پایانی داستان هم در ذهن مخاطب به پایان می رسد وخطی از آن در خاطراتش نمی ماند.
نخِ اصلی درون مایه اثر در پرده اول گره رابطه امین و ماهور، پرده دوم خلبان و گرفتن طائفه و در نهایت دفاع مقدس و تقابل نیروهای ایرانی و بعثی است، ماهورا قصه گیرایی داشته است اما زرگر نژاد به خاطر الحاق های سنگینِ خود اجازه اوج گیری اثر را نمی دهد به همین دلیل، داستان فرود مناسبی ندارد.
فرودی که اگر بیشتر ادامه پیدا می کند و عِرق «طائفه» به جای «ملی» پر رنگ تر می شد، تمام خط داستان را زیر سوال می برد، زیرا اگر برای کاراکترِ اصلی طائفه از همه چیز مهم تر است، پس چرا بی خودی جان آن ها را به خطر می اندازد؟
در هر حال داستان «هور» نیازی به الحاق حروف دیگری برای تعریف قصه ندارد، زیرا «داستان های تاریخی» یکبار موجب تغییرِ سرنوشت آدم ها شده اند، وکارگردان تنها باید هنرِ خوب تعریف کردن قصه را داشته باشد.
ارسال نظر