به گزارش سینماپرس، لاتاری فیلم تخدیری است. مخاطب آن را می بیند و کیف می کند. فیلم دربارۀ احقاق حق با منطق قیصر است. همین یک نکته در فیلم قابل بحث است که چگونه رزمندۀ دنیادیدهای مثل موسی با چاقو ضامن دار و پیراهن سفید و کت مشکی به دبی میروند تا دزد ناموس وطن را به قتل برساند. انگار لاتاری فقط خواباندن پاشنۀ کفش و موسیقی اسفندیار منفرد زاده کم دارد.
در لاتاری فیلم و فیلمساز با ما روراست نیستند. چرا در فیلم قوه قضائیه و ماموران امنیتی کشور را متهم این مهاجرتند اما به این اشاره نمیشود که چه وضعیت اقتصادیای موجب ورشکستگی پدر نوشین شده است؟ مگر می توان تصمیم قیصرگونۀ فیلم و منطق آنارشیستی فیلم را صرفا با صحبت یک احتمالا قاضی و گپ با یک مامور امنیتی گرفت. پس نهاد دولت کجای این داستان است؟ مگر عمدۀ این مشکلات زمینههای اقتصادی ندارند؟
یا اینکه چرا «موسا»ی غیرتمند لاتاری که روزنامۀ ۵۰۰ تومانی سیاه و سفید(با خبرهای مهم این چنینی) هم میخواند و در مشاغل دولتی یا حاکمیتی مشغول بوده تا به حال از موضوع این دختران با خبر نشده و غیرتش به جوش نیامده؟ دوستان! «قیصر» از اخبار خانوادهاش به خاطر دوری از تهران بیخبر بود. موسی که در همین کرج زندگی میکند. حالا بعد سی و چند سال خدمت فهمیده چه خبرهایی اطرافش افتاده؟
«امیرعلی» در انتهای فیلم جملۀ از اساس بدی میگوید: «مملکت خودتون رو ول کردید اومدید دنیا رو نجات بدید». این جمله از این جهت مهم است که مبنای خشونت انتهایی فیلم است. باید با این جمله صریحتر بود. آیا آن کسانی که خارج از مرزها در حال نجات و دفاع از دنیا – بخوانید ایران – هستند مسئول وضعیت این چنینی اقتصادهستند؟ تا کی باید در سینما نظامیان، رزمندگان دفاع مقدس و مسئولان امینیت پاسخ کم کاریهای دولتها را بدهند؟ آیا وقت آن نرسیده قصهای بخواهد از هیجان فاصله بگیرد و کمی دقیقتر به مساله بنگرد و بر اساس وظیفۀ هر کس از او مطالبه کند؟
این سوالات و حرفها بیشتر درمورد مضمونی بود که آقای« مهدویان» به سختی توانسته برایش مجوز بگیرد و حتما باید در آینده در مورد وضعیت سرگردانی دوربین و تلاش برای مهم کردن چنین قصه برای مخاطب بحث کنیم. خصوصا از شخصیتپردازی داستان صحبت کنیم.
حالا ماییم و پایان بندی فیلم لاتاری؛ به نظرتان با منطق موسی برویم سراغ تک تک کشورهای حاشیۀ خلیج فارس و حقمان را بگیریم؟ یا برویم سفارتهای آنها را اشغال کنیم؟
*مهدی انصاری
ارسال نظر