اغلب انیمیشنهای هالیوودی، به باشگاه سفیدپوستان آمریکایی تعلق دارد و انیمیشن «کوکو» از معدود ساختههای انیمیشن است که قهرمانش به قومیت و ملیت دیگری، با رنگ پوستی تیرهتر، تعلق دارد. این اثر در حالی ساخته شده که هالیوود رویکردهای فاشیستی خود را به تدریج عیان کرده و بارها از سوی فعالان رنگین پوست سینما مورد انتقاد و تحریم قرار گرفته است. انیمیشن «کوکو» بر اساس فرهنگ مکزیکی بنا شده، با اینحال، استوارنامه رسمی ایدئولوژیک مرسوم هالیوود در بطن اثر مشهود است. در واقع انیمیشین «کوکو» به صورت نرم و آرام فرهنگ مکزیکی را تجزیه و تفکیک به عناصر فرهنگ آمریکایی میکند. رویکرد مهم هالیوود این است که هر ایدئولوژی خداناباورانه، زاده هر فرهنگی که تعارض با آموزههای ادیان ابراهیمی داشته باشد، در متن آثار نمایشی برجسته کند.
روایت فیلم «کوکو» درباره کودکی است که باید شروع به یادگیری سنتهای مکزیکی کند و بر اساس اصول همیشگی خانوادهای مبتنی بر کار، تلاش و افقهای تعیین کننده پویا، مسیر زندگیاش را انتخاب میکند. اما میگل – شخصیت محوری - به فرهنگ COOL آمریکایی، تجلی یافته در فرهنگ الماریاچیهای مکزیکی (نوازندگان دورهگرد) علاقهمند است. انیمیشن «کوکو» ترکیبی از فرهنگ cool آمریکایی است در قالب سنتهای مکزیکی؛ فرهنگی که اصالت را به زندگی توام با موسیقی و یک رهایی بیقید و شرط از سنتهای اصیل خانوادگی میدهد.
اما سازندگان «لی آنکریچ»، آدریان مولینا و متیوآلدریچ، ادعا میکنند وقتی شش سال پیش این پروژه را شروع کردند هدفشان نمایش زیبایی و ارزشهای سنتی فرهنگ مکزیک بود و خانوادههای زیبایی که با آنها آشنا شدند. اما در نتیجهگیری فیلم عملا میبینیم که فرهنگ COOL موسیقایی غربی بر فرهنگ سنتی مکزیکی مبتنی بر کار و تلاش پیروز میشود.
تجمیع تعارضات فرهنگ مکزیکی سنتی با مدرنگرایی موسیقایی در حال و هوای فرهنگ آمریکایی در حالی اتفاق میافتد که انیمشین «کوکو» در هدفگذاری نهایی به شکلی طراحی شده که در نهایت همان فرهنگ لاقید COOL به مخاطب مخابره شود و پتانسیل مخابره چنین پیامی با گفتن داستانی پر پیچ و خم، جلوههای ویژه فراوان بصری خیره کننده پر از موسیقی و رنگ، قلیان واقعی احساسات مخاطب، محقق میشود. همان مولفههایی که بیننده را به سوی «رویای آمریکایی» پیسکاری و دیزنیایی هدایت میکند.
روایت فیلم «کوکو»، درباره «میگل» نوجوان سر به راه خانواده است که نمیخواهد در بزرگسالی مثل پدر و پدربزرگش به حرفه کفاشی بپردازد. میگل میخواهد مثل پدربزرگش موسیقیدان و خواننده شود. میگل اعتراضات مادر بزرگش «الینا» را به عنوان سمبل سنتهای خانوادگی نادیده میگیرد و برای ورود به یک نمایش استعدادیایی در روز جشن مردگان تمام تلاش خود را به کار میگیرد اما گیتارش توسط مادربزرگش شکسته میشود. میگل در روز مردگان وارد مقبره جد خودش ارنستو میشود و گیتارش را برمیدارد و مینوازد و پس از نواختن گیتار ارنستو وارد جهان مردگان میشود.
در جهان مردگان متوجه می شود او برای سرقت از جد مرده نفرین شده و میگل باید قبل از طلوع آفتاب به سرزمین زندگی بازگردد و گرنه در جهان مردگان باقی خواهد ماند. برای رهایی از این طلسم، او باید توسط یکی اعضای ارشد خانواده خود با استفاده از گلبرگ آزتکو با یک دعای خیر، نفرین سرقت گیتارارنستو را از بین ببرد. مادربزرگ مادربزرگش، ایملدا، میگلی را دعای خیر میکند و از میگل قول میگیرد به شرطی او را به جهان زندگان بازخواهد گردانند که سراغ موسیقی و گیتار نرود. به محض خروج از جهان مردگان میگل به سراغ گیتار ارنستو میرود و دعای خیر ایملدا از بین میرود و او به جهان مردگان باز میگردد.
در جهانی موازی و غیبی پر از زندگی پر از رنگ و نقش مردگان، میگل به حیلهگر زیرکی به نام هکتور برخورد میکند که راهنمای او میشود در این جهان غریب. هکتور میگل را به سمت محل استقرار ارنستو هدایت میکند و میگل میخواهد با دعای خیر ارنستو بدون هیچ پیش شرطی به جهان زندگان بازگردد و هکتور در عوض راهنمایی میگل از او میخواهد عکسش را به سرزمین زندگی بازگرداند تا بتواند دخترش قبل از اینکه او را فراموش کند، او را به خاطر آورد تا نام او در جهان مردگان ثبت شود.
در ادامه این همراهی هکتور تلاش میکند میگل را به خویشاوندان وابسته به مادربزرگش بازگرداند، اما میگل فرار می کند و به عمارت ارنستو میرود. گره روایت باز میشود و مشخص میشود که ارنستو جد او نیست و جد واقعی او همان هکتور سرگردان در جهان مردگان است و توسط ارنستو به قتل رسیده است. میگل متوجه می شود که ارنستو هکتور را با استفاده از نوشیدنی مسموم به قتل رسانده و آهنگ هایی را که نوشته بود، به سرقت برده است.
ارنستو عکس هکتور را سرقت میکند و میگل را به گودالی بزرگ پرتاب میکند. میگل متوجه میشود، کوکو جدی مادریاش دختر هکتور است، تنها فرد زندهای که هنوز او را به یاد میآورد. میگل از مهلکه ارنستو نجات پیدا کرده و عکس هکتور را از ارنستو میگیرد و جرایم او را افشا میکند. ارنستو در جهان مردگان زیر زنگ کلیسا نابود میشود و میگل با دعای خیر جد خود، هکتور، به جهان زندگان باز میگردد. میگل سراغ مادر مادربزرگ خود، کوکو، میرود و با قطعهای که هکتور به او آموخته، خاطرات کوکو از گذشته را برای او زنده میکند و خانواده میگل نسبت به مسئله موسیقی و گیتارنوازی سمپات میشوند.
کوکو انیمیشن برنده اسکار، اثر بشدت ایدئولوژیکی است. کوکو با نواختن ساز اسطوره زندگیاش، به صورت کاملا تصادفی وارد جهان پس از مرگ میشود و جهان میانه مرگ و زندگی را تجربه میکند. در این ایستگاه میانی تمامی اعضای خانواده، منتظر مردن سایر اعضای خانواده هستند تا از روی پلی زیبا وارد جهان دیگری شوند. مسئله نخست فیلم جهان عقبی است که موضوعی اشتراکی در میان ادیان ابراهیمی است. فیلم با دستمایه قرار داد فرهنگ مکزیکی و جشن مردگان ترسیمی معارض با آموزه های ادیان ابراهیمی ارائه میدهد که در مقالهای مبسوط در تحلیل فیلم اکتشاف پیش از این ارائه شده است. (اینجا)
اما جهان پس از مرگ به جای آنکه موعودی برای حسابرسی باشد، جهان بسیار شادی است که عروج کنندگان به همان شغلی مشغول هستند که پیش از آن در جهان زندگان بدان مشغول بودهاند. بازیگر، بالرین، آوازخوان و نوازنده با همان شانیت اجتماعی در جهان زندگان، زندگی خود را در قالبی شادابتر در جهان مردگان تجربه میکنند و از پرسشگری خبری نیست. در واقع آموختن چنین جهان پس از مرگی که مردگانش در برابر اراده آزادانه میگل تسلیم میشوند و جهان بسیار شادی است، به مخاطب کودک و نوجوانش میآموزد که حتی انجام قتل تاثیری در سرنوشت پس از مرگ او ندارد. ما رویکرد عجیب فیلم عبور از سنتهای خانوادگی و عبور از مرزهای تلاش، در قالب تولید کفش و رها شدن به سوی موسیقی است. کار و تلاش و تولید کفش سمبلی چپگرایانه است و موسیقی نوازی و خوانندگی سمبلی کاملا لیبرال. در این مجادله خانوادگی لیبرالیسم پیروز میشود.
در یکی از سکانسهای مهم فیلم راهبه به نوازنده میگوید که پدر روحانی اجازه نمیدهد موسیقی بنوازیم و نوازنده پاسخ میدهد: موسیقی این قدرت را دارد که قلب پدر روحانی را تغییر دهد و نباید قدرت موسیقی را دست کم گرفت. مقایسه قدرت ایمان و قدرت موسیقی جنبه دیگر ایدئولوژیکی است که وارد محتوای اثر میشود. اگر به صورت نمادین اثر را تحلیل کنیم. مرد روحانی سمبلی از دین محسوب میشود و انیمشین «کوکو» به صورت نرم و آرام تلاش میکند با تکیه به قدرت موسیقی بر آموزههای دینی و سنتهای خانوادگی غلبه میکند. در نیمه پایانی، «کوکو» مادر مادربزرگ میگل با موسیقی گذشته و دوران خوش زندگی با او را به خاطر میآورد و استحاله خانواده با اعجاز موسیقی، در واقع پیروزی فرهنگ لذت جویی منتج از موسیقی بر سنتهای استوار خانوادگی است.
این فیلم مشوقی برای کودکان است تا آموزههای ادیان ابراهیمی و آنچه درباره رجعت روح در آموزههای آسمانی ارائه شده را نقض کند. «کوکو» درکی انحرافی به کودکان از جهان مرگ ارائه میکند و عقبی ناباوران آنرا بزرگداشتی شوخ و دلباز از فرهنگ و سنتهای مکزیک توصیف میکنند با داستانی انحرافی و ابتکاری. فلسفه جشن روزمردگان در فیلم به تماشاگر فرصت میدهد ارتباطی که در فولکور مکزیک میان جهان مردگان و زندگان وجود دارد را به صورتی ایدئولوژیک درک کند.
جهان مردگان برای مخاطب کودک و نوجوان ترسناک از جنبه پاسخگویی عملکرد دنیوی نیست و با انباشتگی قصه و رنگ زیبا جلوه میکند. تصاویر فیلم از رفتن به قلمرو غنایی رئالیسم جادویی پرهیز نداردو جهان مردگان شیرین جلوه میکند. کوکو تماشاگر را به جهانی میبرد که در آن جهان خوش آب و رنگ زندگان مقابل دنیای رنگین پر نقش و نگار مردگان رنگ پریده به نظر میرسد. در یکی از تاثیر گذارترین صحنههای فیلم مردگان با دوستی در میان خودشان خداحافظی گرمی میکنند و آن شخص محو میشود و میگل درک میکند وقتی در میان دنیای زندگان دیگر از مردهای حرف نزنند او واقعا میمیرد و در جهان مردگان هم حتی جایی ندارد.
پیسکار موفق شده یک فیلم مکزیکی خلق کند که نماینده وابستگی متقابل فرهنگی میان آمریکا و مکزیک است و زاویه انحرافی و ایدئولوژیک فیلم عمیقتر و پیچیدهتر از بحث درباره مهاجرت و مسائل اقتصادی است. رابطه میان مکزیک و آمریکا آنچنان بحث برانگیز است که از این زوایه هم می توان به فیلم نگریست. پیکسار سراغ فرهنگ سنت و فولکور مکزیکی رفته و با موضع ترامپ در مورد مهاجرت ارتباطی عمیقی دارد. مرده آن است که نامش به نکویی نبرند و مهاجران مکزیکی از ترامپ هیچگاه به نیکی یاد نمیکنند.
*تسنیم
ارسال نظر