در سال ۱۳۸۸ جمهوری اسلامی ایران درگیر اغتشاشاتی شد که به ظاهر در اعتراض به نتیجه انتخابات صورت می گرفت اما در اصل ماحصل برنامه ریزی های مستمر دشمنان مردم بود؛ همان طور که طی به اصطلاح بحران داخلی سوریه که کمی بعد از فتنه۸۸ آغاز شد، تونل هایی زیرزمینی به دست آمد که تاریخ حفر آنها به یک دهه قبل باز می گشت. وقایع سال ۸۸ ایران اسلامی نتیجه دهه ها تهاجم و شبیخون به فرهنگ و قتل عام فرهنگی خاموش نسل های متمادی این کشور بود که تحت سناریوهای تدوین شده تصمیم سازان غربی برای فروپاشی نظام اسلامی صورت گرفته بود. نظام سلطه تمام توان خود را به کار گرفت تا محصول بذرهای کاشته در مغز و قلب ملت ایران را برداشت کند اما ایستادگی رهبری انقلاب و مؤمنان، نصرت الهی را شامل این سرزمین کرد و دشمنان را به ذلت کشاند. مانند تمام شکست های قبلی، دشمن ناامید نشد و تمرکز و توجه خود را معطوف سایر سناریوها و گزینه هایش نمود. اکنون پس از هفت سال، یکی از این سناریوها با درصد موفقیت بالایی در حال دنبال شدن است، سناریویی که دشمن به عیان آن را به عنوان آینده مطلوب خویش برای جمهوری اسلامی ایران، در فصل ۸ سریال استراتژیک ۲۴ به تصویر کشید و تنها چند روز پس از یوم الله ۹ دی ۸۸ به نمایش گذاشت، در دورانی که نخبگان و خواص جامعه هشدارهای رهبری و علماء و بزرگان انقلاب اسلامی پیرامون حرکات دشمن پس از فتنه را نمی شنیدند.
در این سلسله یادداشت ها، مقایسه ای تطبیقی بین برخی رویدادهای کلان سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی و فصل ۸ سریال ۲۴ صورت می گیرد تا مخاطبان با نمونه ای از نمایش سناریوهای سیاسی در قالب محصولات هنری آشنا شوند و نیز جنبه های مختلف این سناریوی ترسیم شده برای جمهوری اسلامی از حیث تحقق و یا عدم تحقق تبیین شود. این امر فواید دیگری هم دارد و بازخوانی مجدد فصل ۸ سریال ۲۴ می تواند از یکسو هشداری باشد بابت ضعف دشمن شناسی خواص و متولیان متعدد حوزه فرهنگ و هنر کشور و از سوی دیگر ابعاد بیشتری از سینمای استراتژیک به ویژه تفاوت آن با دکان و مغازه را، برای مخاطبان گرامی روشن کند.
در قسمت های گذشته که تحت عناوینی همچون ظهور سریال های استراتژیک با غلبه ی سناریو بر سیاست ، نیم نگاهی به سریال بیست و چهار ، مولفه های استراتژیک سریال ۲۴ (مرور ۷ فصل نخست) ، فصل هشت، جمهوری اسلامی کامستان و ترور رییس جمهور حسن تقدیم گردید؛ سعی شد تا بطور خلاصه به زمینه پیدایش حاکمیت رسانه ها، مفهوم سینمای استراتژیک و روند شکل گیری آن و نیز اقتضایات زمانی تولید سریال های استراتژیک اشاره گردیده و هم چنین ویژگی های اصلی آثار استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد؛ سپس معرفی مختصری از سریال استراتژیک ۲۴ و عوامل سازنده آن ارایه شد تا مخاطبانی که با سریال آشنایی ندارند، پیش از پرداختن به ابعاد استراتژیک سریال و سناریویی که فصل هشتم آن را دنبال کرده و زمینه سازی می کند، اطلاعات اولیه لازم را به دست آورند و در ادامه داستان کلی فصل ۸ سریال ۲۴ به همراه خلاصه تمام بیست و چهار ساعت وقایع به تصویر کشیده شده در آن، پس از گذشت ۶ سال از پخش، یکبار دیگر یادآوری گردید تا هم مخاطبانی که این فصل را مشاهده کرده اند و هم آنان که دنبال کننده سریال نبوده اند، کلیت داستان فصل ۸ را پیش از بررسی کامل القاییات آن مرور نموده باشند؛ اما در ادامه مهمترین المان هایی که در فصل ۸ سریال ۲۴ از حیث آینده نگاری به تصویر کشیده شده مورد بررسی قرار گرفت و با طرح جزییات و دیالوگ ها و تصاویر مربوطه گردآوری و طی سه مطلب با عناوین بیست و چهار چه چیزی را نشان می دهد؟ و آینده نگاری (Foresight) بیست و چهارساعته ، بیست و چهارساعت آینده نگاری جمهوری اسلامی کامستان خدمت مخاطبان محترم ارایه گردید؛ اما اکنون و در این بخش مبتنی بر مفاهیم آینده پژوهی، آینده نگاری و سناریونویسی، سعی می شود تا عمق کارشناسی ها و بررسی های صورت گرفته ی نهان در پشت صحنه سریال ۲۴ بطور اجمال مرور و در ادامه بررسی می شود که آیا جمهوری اسلامی کامستان همان جمهوری اسلامی ایران است یا خیر!؟.
استراتژی (Strategy) علم حفظ و بقای تمدن و جامعه است. استراتژی از واژه استراتگوس گرفته شده که می توان آن را به فن اداره جنگ، فن فرماندهی، فن جنگ و یا طرح نقشه برای جنگ تعبیر کرد. اگرچه در گذشته استراتژی اصطلاحی تخصصی و محدود به امور نظامی بوده اما امروز دامنه کاربرد آن به تمام حوزه ها و ارکان اداره جوامع انسانی کشیده شده است. انجمن مطالعات عالی نظامی امریکا در سال ۱۹۶۳ استراتژی را چنین تعریف می کند: «فن وعلم توسعه و بکارگیری قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت هنگام جنگ و صلح به منظور تامین حداکثر پشتیبانی از سیاست های ملی و افزایش احتمال دست یابی به نتایج مطلوب برای کسب حداکثر پیروزی و حداقل شکست.». اما تلاش برای حفظ یک تمدن مستلزم نگاه به آینده و محاسبه احتمالات مربوط به رویدادها و شرایط اجتماعی قابل وقوع در آن است، چرا که غفلت از نشانه های بروز اتفاقات می تواند به پرداخت هزینه های سنگینی منجر شود. از همین روست که از میانه قرن بیستم میلادی توجه به رشته آینده پژوهی جایگاه مهمی در میان تصمیم گیران و تصمیم سازان پیدا کرد و امروز نیز به عنوان شاخه ای از علوم راهبردی شناخته می شود.
آینده پژوهی (Futures Studies) علم مطالعه آینده هاست و بطور کلی به دنبال آن است تا با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها و عوامل تغییر و یا ثبات، به تجسم آیندههای احتمالی بالقوه و در ادامه تدوین طرح و برنامه های مورد نیاز برای تحقق آینده مطلوب بپردازد. آینده ها را می توان به آینده های امکانپذیر، آینده های احتمالی اعم از خوب یا بد و آینده های مطلوب تقسیم کرد. هدف آینده پژوهی شناخت دقیق آینده نیست بلکه کمک به تصمیم گیری های بهتر امروز برای حرکت به سمت تحقق آینده مطلوب است. آینده پژوهی به دیده بانی آینده می پردازد تا از یکسو رویدادها و روندهای علمی، فناورانه، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که برای دولت ها اهمیت دارند را شناسایی کند و از سوی دیگر به تعریف و بازشناسی فرصت ها، تهدیدها و سایر دگرگونی های احتمالی که بر وقوع رویدادها و روندهای یاد شده اثرگذار هستند، بپردازد.
دوراندیشی (Foresight) نخستین بار برای آینده نگری علمی در دهه ۱۹۳۰ میلادی استفاده شد. از اواسط دهه ۱۹۴۰ میلادی استفاده از اصطلاح آینده شناسی (Futurology) به معنای مطالعه آینده و در نظر گرفتن احتمالات پیش رو، افزایش یافت. آینده پژوهی در میانه قرن بیستم در ارتباط با مسایل نظامی و سپس سیاسی مورد استفاده قرار گرفت و پیش بینی موضوعات و مسایل راهبردی نظامی به هدف اصلی آینده پژوهی در دوران پس از جنگ جهانی دوم تبدیل شد. مهمترین دغدغه کارشناسان نظامی بررسی رویدادهایی بود که پس از منازعات احتمالی هسته ای امکان وقوع آنها وجود داشت، به این ترتیب بود که اولین نمونه های بازی های جنگی (War Game) با هدف شبیه سازی منازعات هسته ای ساخته شدند. از طرف دیگر تحول تسلیحات نظامی و فاصله بعضاً یک دهه ای میان طراحی تا عملیاتی شدن آنها باعث شد تا آینده پژوهی در میان مراکز نظامی ایالات متحده رشد قابل توجهی کند. اندیشکده رند ((Research And Development)Rand Corporation ) وابسته به وزارت دفاع آمریکا از نخستین مراکز آینده پژوهی جهان به شمار می رود که در سال ۱۹۴۸ توسط نیروی هوایی ارتش ایالات متحده راه اندازی شده و همچنان در عرصه های گوناگون تصمیم سازی اثرگذار است. مهمترین دستاورد این مؤسسه طی دهه های گذشته، گسترش روش تحلیل های سیستمی بوده است. با استفاده از این روش، مؤسسه رند در برنامه های فضایی ایلات متحده، برنامه های ساخت هوش مصنوعی، ساخت شبکه اینترنت، بازی های جنگی مجازی، برنامه ریزی های بلند مدت و راه های مدیریت بحران ها، نقش مهمی ایفاء کرده است. اندیشکده رند همچنین مدل تحلیل های عملیاتی (Operations Analysis) را نیز در کنار تحلیل های سیستمی پایه گذاری کرد و در سال ۱۹۶۵ برای نخستین بار از روش سناریوسازی (Scenario Building) در تدوین برنامه بودجه دولت مرکزی ایلات متحده استفاده نمود.
آینده پژوهی از اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی به عنوان رشته ای علمی جای خود را محافل پژوهشی باز کرد. برنامه های ملی در حوزه های سیاسی و اقتصادی به دولت ها فرصت داد تا درباره پیش بینی آینده و تهیه برنامه های چند ساله کوتاه مدت و میان مدت، به مطالعات دقیق بپردازند. ایالات متحد امریکا، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق، از پیشتازان این عرصه بودند. اگرچه در غرب بر روی استفاده از آینده پژوهی در جهت جلوگیری از وقوع جنگ های جهانی خونبار تمرکز شد اما در شرق و کشورهای تازه استقلال یافته بر جنبه های اقتصادی و تدوین برنامه های ملی اقتصادی تاکید می شد. در این زمان، مطالعات آینده پژوهی در امریکا بر اساس تحلیل های سیستمی آغاز شد و پروژه های مشخص با موضوعاتی معین مورد توجه بودند اما در اروپا آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک با تاکید بر برنامه ریزی های بلند مدت و مطالعه آینده زمین و سرنوشت بشر مطرح بود. البته بریتانیا بلافاصله پس از جنگ در قالب ایجاد اداره امورخارجه و مشترک المنافع (British Foreign and Commonwealth Office (FCO)) به برنامه ریزی برای آینده کشورهای مستعمره اش پرداخت و این الگو خیلی زود به دیگر کشورهای اروپایی تسری پیدا کرد تا زمینه تسلط اقتصادی و فرهنگی بر مستعمرات برای آینده طولانی فراهم شود.
در سال ۱۹۶۷ میلادی، فدراسیون مطالعات آینده های جهان (World Futures Studies Federation) تشکیل و اولین کنفرانس بین المللی آینده پژوهی توسط این فدراسیون در اسلو برگزار شد. در همین سال، یکی دیگر از مراکز اصلی آینده پژوهی یعنی باشگاه رم (Club of Rome) تأسیس شد. در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی آینده پژوهان سرشناسی چون آلوین تافلر و جان نایسبیت به انتشار دیدگاه های خود پرداختند. با پایان جنگ سرد آینده ژوهی و آینده نگری معطوف به حوزه مطالعات سیاسی شد و اندیشمندان برای پیش بینی روند حرکت ساختارهای بین المللی به ترسیم چشم انداز پرداختند که از جمله آنها می توان به نظریه برخورد تمدن های سامویل هانتینگتون و یا نظریه یا پایان تاریخ و تسلط نظام لیبرال دموکراسی بر جهان که فرانسیس فوکویاما ارایه شد، اشاره کرد.
اگرچه پیش بینی آینده بعضاً امری دور از دسترس به نظر می رسد اما بررسی اطلاعات و واقعیات جاری به همراه متغیرهای اثرگذار بر رویدادها که در واقع باعث درک بهتر فرایند تغییرات در ابعاد ملی و بین المللی است، می تواند دورنمایی از آینده ترسیم کند. عدم توجه کافی به آینده پژوهی در عصری که تحولات روزافزون و پرشتاب زندگی بشر را دستخوش تحولات پیچیده کرده است، نتیجه های جز وابستگی و تضعیف استقلال کشورها، از دست دادن قدرت سیاسی در معادلات جهانی، واگذاری میدان کسب و کارها و بازارهای اقتصادی، خسارت های زیست محیطی، زوال فرهنگی و ... نخواهد داشت چرا که نادیده گرفتن تغییرات محیط اغلب باعث از دست دادن فرصت ها و شکست در پاسخ به تهدیدها می شود.
امروز بکارگیری تکنیک ها و ابزارهای پیشرفته حوزه های متنکاوی، دادهکاوی و هوش مصنوعی تحلیل های ارزشمندی را در اختیار تصمیم سازان قرار می دهد. بروز اشتباه در برنامه ریزی های راهبردی خسارت های عظیمی را برای یک کشور به دنبال دارد در حالیکه استفاده از تکنیک های آینده پژوهی و استناد به نتایج حاصل از تحلیل داده ها با استفاده از روش های علمی می تواند تأثیر بسزایی در کاهش خسارت ها داشته باشد. پیش بینی نتایج انتخابات و بحران های سیاسی از جمله اقدامات رایجی است که در این حوزه صورت می گیرد در حالیکه تلاش برای طراحی نرم افزارها و ابزارهای تحلیلی که بتوانند درگیری ها و منازعات نظامی و سیاسی بین المللی و منطقه های را پیش از وقوع پیش بینی کنند، در حال افزایش است.
آینده نگاری (Foresight) یکی از رویکردهای اصلی آینده پژوهی (Futures studies - Futurology) و به نوعی تلفیق مطالعات آینده و طرح ریزی های استراتژیک در قالب بکارگیری طیف وسیعی از روش ها جهت ترسیم و برپایی آینده مطلوب است. آینده نگاری نه یک پیش بینی صرف بلکه یک فرایند بلندمدت است که هدف آن ساخت آینده است. در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی این واژه برای توصیف فعالیت هایی به کار می رفت که اطلاعاتی را در مورد آینده بلندمدت سازمان برای تصمیم گیران و مدیران فراهم می کرد. با افزایش دامنه اثرگذاری و تداخل حوزه های آینده نگاری و مدیریت راهبردی، در میانه قرن بیستم مفهوم آینده نگاری راهبردی (Strategic Foresight) بوجود آمد. در آینده نگاری راهبردی یک طراح استراتژیک (Planner) با استفاده از ورودی های بدست آمده از آنالیز محیط جهانی، پیش بینی، اکتشاف آینده جایگزین و تجزیه و تحلیل و بازخورد، به تولید و یا تغییر برنامه ها و اقدامات ساختار یا سازمان می پردازد. مهم ترین تفاوت میان آینده نگاری راهبردی و آینده پژوهی، در این است که در آینده پژوهی، آینده های ممکن بی شماری را می شود در نظر گرفت و برای هر یک چاره های اندیشید ولی در آینده نگاری راهبردی، فقط یک آینده قطعی می بایست در نظر گرفته شود.
دولت ها و سازمان ها بعد از درک تغییر باید تأثیرات آن را ارزیابی کنند تا بتوانند متناسب با آن یک استراتژی مناسب در پیش بگیرند. یکی از ابزارها برای درک و تفسیر تغییر، سناریوست. سناریو (Scenario) از فاز های توانمندی های پویا پشتیبانی می کند و حالت های مختلف تغییر محیط و چگونگی پاسخ به تغییر را توصیف می کند. وندر هجدن (Vander Hejden) تأکید می کند: «سناریوها بهترین زبان موجود برای گفت و گو های استراتژیک هستند و زمان اقدام، تصمیم گیری را ممکن می سازند.».
سناریو و سناریونویسی (Scenario Planning) مهمترین روش آینده پژوهی است که آینده های محتمل را به نمایش می گذارد، همان طور که در ادبیات نمایشی، سناریو داستانی را به شیوه باورپذیر به تصویر می کشد. سناریو تصاویری از آینده محتمل است که اجزای آن با یکدیگر همخوانی و هماهنگی دارند و هدف از ارایه آن، ایجاد فضایی جهت بررسی و آزمودن سیاست ها و راهبردها در برابر چالش های آینده های احتمالی است. سناریو کمک می کند تا عوامل شگفتی ساز در چارچوب چالش ها یا فرصت های بالقوه شناسایی شوند.
هرمان کان (Herman Kahn) که از او به عنوان پدر سناریونویسی یاد می شود، سناریوها را توصیف های داستان گونه از آینده می داند. توصیف هایی که بیشترین تمرکز و توجه آن بر فرایندهای علّی و نقاط تصمیم است. احتمال اینکه یک سناریو به طور کامل تحقق یابد، بسیار اندک است اما ارزش سناریو در تحقق کامل آن نیست بلکه در تاثیری است که می تواند در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های درست امروز داشته باشد. در واقع سناریو یک فرایند پیش بینی نیست بلکه روشی است برای کنار هم قراردادن ایده ها و احتمالات مختلف بگونه ای که ارتباطی منطقی و معنادار میان آنها وجود داشته باشد. سناریوها انواع مختلف دارند، از سناریوهای خوش بینانه گرفته تا سناریوهای بدبینانه، سناریوهای بسیار محتمل و سناریوهای بسیار بعید اما محتمل. در واقع سناریوها مسیرهای ممکن و احتمالی شکل گرفته بر اساس داده ها و ارزیابی هاست که مبدأِ امروز را به مقصدِ فردا متصل می کند. هر سناریو بیانگر وضعیتهای محتملی از آینده است که از سوی نگارندگان سناریوها به عنوان آیندههای درخور توجه مطرح شده است.
اولین بار در سال ۱۹۶۷ میلادی، هرمان کان که از دهه ۱۹۴۰ میلادی در موسسه رند فعالیت می کرد، واژه سناریو را مورد استفاده قرار داد. بنیان های نظری پیرامون بکارگیری مفهوم سناریو در آینده پژوهی در دهه ۱۹۷۰ میلادی، گسترش پیدا کرد بطوریکه در ابتدای دهه ۱۹۸۰ میلادی، سناریوها به عنوان ابزارهایی شناخته شده جهت پیش بینی آینده، در مطالعات کمی و کیفی، به کار گرفته می شدند. سناریونویسی فرصت گرد هم آمدن متخصصان علوم مختلف را فراهم کرد تا با روش های گفتمانی به بررسی آینده های محتمل و سپس برنامه ریزی جهت کاهش ریسک در تنظیم استراتژی ها بپردازند. اما سناریونویسی روشی هزینه بر و وقت گیر بود تا اینکه سه دستاورد علمی تغییراتی فراوانی در این حوزه ایجاد کردند: کامپیوترهایی طراحی شدند که قدرت کافی برای شبیه سازی مسایل و حل آنها را داشتند، تیوری بازی ها ساختار نظری قوی برای مطالعه تعاملات انسانی را در عرصه اجتماعی و نیز به هنگام منازعات فراهم کرد و احتیاجات دفاعی دوران پس از جنگ دوم جهانی، باعث شکل گیری بازی های جنگی مجازی در ارتش امریکا شد. البته پیشتر برخی از پژهشگران موسسه رند، به مراکز دیگر رفته و استفاده از این روش ها را برای حل موضوعات غیرنظامی به ویژه در حوزه کسب و کار ترویج کرده بودند بطوری که در اندک زمانی کمپانی های بزرگ به سناریونویسی در تقابل با روش های سنتی برنامه ریزی تجاری روی آوردند.
برای نمونه، هرمان کان پس از خروج از موسسه رند، در دهه ۱۹۶۰ میلادی، موسسه هودسون را بنیان گذاشت و در آنجا تعداد زیادی سناریوهای آینده نگرانه در حوزه های اقتصادی و فرهنگی تدوین کرد. یکی از جنجال برانگیزترین کارهای او در این دوران، کتاب ۲۰۰ سال آینده: سناریویی برای امریکا و جهان (The Next ۲۰۰ Years: A Scenario for America and the World) بود. از ابتدای دهه ۱۹۷۰ میلادی استفاده علمی از سناریوها برای تدوین استراتژی هایی که مراکز اجرایی و نه صرفاً علمی از آن بهره ببرند، آغاز شد. تقریبا از همین دوران بود که استراتژیست ها به برنامه ریزی سناریویی (Scenario Planning) روی آوردند چرا که از این طریق، می شد طیفی از احتمالات را در نظر گرفت و برای هر یک راهکاری اندیشید. همچنین، از دهه ۱۹۸۰ میلادی نظریه پردازان اقتصادی دریافتند که می توان از استراتژی های نظامی برای پیش بینی آینده بازارهای اقتصادی استفاده کرد. در سال ۱۹۸۲، نیمی از ۵۰۰ شرکت صنعتی بزرگ که در لیست فورچون (Fortune) نام آنها آمده بود، از روش برنامه ریزی سناریویی برای تدوین برنامه های آینده خود استفاده می کردند.
امروز بکارگیری روش سناریونویسی در تدوین برنامه های ملی در کشورهایی چون ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، آلمان، هلند و کشورهای اسکاندیناوی، جا افتاده است، همچنین ده ها سازمان بین المللی از دهه ها قبل به استفاده از این روش روی آورده اند. بسیاری از سازمان های نظامی همچون ناتو و ارتش کشورهای مختلف در حال استفاده از این روش هستند. سناریونویسی به کرّات در تدوین استراتژی های آینده مورد استفاده قرار می گیرد و می توان گفت سناریونویسی در قلب مراکز تصمیم سازی قرار داشته و به امری دایمی برای مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیر تبدیل شده است و پژوهشگران این حوزه بطور مداوم در حال بروزرسانی سناریوهای قدیمی بر اساس رویدادهای جاری هستند.
مبتنی بر آنچه اشاره شد می توان گفت امروز آینده پژوهی دامنه گسترده ای را در حوزه های مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، علمی و ... در بر گرفته است و برنامه ریزی های راهبردی بر مبنای چشم اندازها و با تکیه بر سناریوهای حاصل از روش های آینده پژوهی تنظیم و تدوین می شوند. در این میان مراکز تصمیم سازی و اندیشکده ها جایگاه ویژه های دارند. این موسسات که ارتباط میان مجموعه های علمی و دانشگاهی را با نهادهای تصمیم گیری برقرار می کنند، تصمیم گیران را در اتخاذ تصمیمات آگاهانه و مؤثرتر یاری می رسانند. یکی از فعالیت های عمده اندیشکده ها، آینده پژوهی و نگارش سناریوهای محتمل در حوزه های گوناگون است. هم اکنون بیش از ۱۸۰۰ اندیشکده در ایالات متحده فعالیت دارند که در بخش های گوناگونی فعالیت داشته اما ۳۰ اندیشکده برتر مانند موسسه رند (RAND Corporation) آنقدر به هستههای قدرت و مراکز تصمیمگیری نزدیکند که به عنوان جزیی از فرایندهای تصمیم گیری در امریکا تبدیل شده اند و شناسایی تحلیلها و رصد دایمی آنها میتواند شامل نشانه هایی درباره تصمیمات آتی دولتهای ایالات متحده باشد.
آیندهپژوهی با استفاده از ابزارها و روش هایی که در اختیار دارد تا حدودی می تواند مانع بروز غافل گیری در مواجهه با چالش ها و پدیده ها شود. آیندهپژوهان معتقدند برای جلوگیری از غافلگیری، خلق فرصت و ایجاد جریان اجتماعی برای تحقق آینده مطلوب؛ ضروری است تا برنامهریزی ها از حالت سنتی خارج شده و با رویکرد پابرجا (Robust) انجام شوند چرا که برنامه ریزی پابرجا شرایط عدم قطعیت و پیچیده را مدیریت کرده و شرایطی را فراهم میسازد تا در افقهای بلندمدت مانند پنجاه سال و صد سال آینده کارگشا باشد. به این ترتیب پیامد اصلی این نوع برنامهریزی که با وجود افزایش ناپایداری و عدمقطعیت، میکوشد راهبردها و اقدامات پایدارتر و مطمینتری توصیه کند، ثبات در سیاستها و تصمیمهای کلان است. یکی از ویژگی های مهم رویکرد برنامهریزی پابرجا این است که به جای پیشبینیهای نقطهای، گستره حالتهایی از احتمالات آینده را مطرح می کند و به صورت سیستماتیک مسیری را برای تحقق آینده به تصویر میکشد که در هر حالتی از آینده، راهگشا باشد. ویژگی مهم دیگر این نوع برنامهریزی، تکاملی بودن است که موجب می شود همانند یک موجود زنده با محیط تعامل داشته و مسیر رشد و تکامل را در پیش بگیرد. برای مثال برنامههای صد ساله در طول زمان ارتقاء پیدا می کنند و در بازههای مشخص بازنگری شده و افق آن نیز به همین نسبت توسعه مییابد. ژاپنیها از پیشتازان این عرصه بوده و در حوزههای گوناگون برنامههای سی، پنجاه و صد ساله تدوین کردهاند.
همان طور که اشاره شد انگلیس از میانه قرن بیستم به برنامه ریزی های آینده نگرانه برای اداره مستعمراتش روی آورد، وقوع انقلاب اسلامی ایران، امریکا و انگلیس را واداشت تا برای مقابله با این قدرت نوظهور اقدامات ویژه ای اتخاذ کنند، اقداماتی که با فروپاشی شوروی بر شدت، انسجام و هم آهنگی آنها افزوده شد. به این ترتیب اگرچه در ابتدا حمایت از صدام در برابر انقلاب ایران و سیاه نمایی از انقلاب در رسانه های غربی تنها برای غلبه بر شوک حاصل از وقوع انقلاب اول و انقلاب دوم ایران (تسخیر لانه جاسوسی) در دستور کار قرار گرفت اما خیلی زود مراکز تصمیم ساز غربی به نگارش سناریوهای متعدد برای مواجهه با ایران اسلامی روی آوردند و گرچه با شکست های متعدد روبرو شدند اما در طول چهار دهه با اصلاح مداوم و بروزرسانی روش ها به سناریوهای منسجمی در حوزه های مختلف رسیدند.
بنابراین حمایت از گروهک های تجزیه طلب داخلی، حمایت از منافقین و فراریان و خارج نشینان، حمایت از عناصر فکری فرهنگی و سیاسی غربگرا، حمایت از انجمن ها و تشکل های غربگرا، تولید محصولات فرهنگی ضدایرانی و ضداسلامی، دامن زدن به ایران هراسی و اسلام هراسی، طرح انواع اتهامات حقوق بشری و حمایت از تروریسم، استفاده از رسانه های جمعی برای بمباران فرهنگی، بکارگیری روش های متعدد و متنوع بیوتروریسم، وضع انواع تحریم های اقتصادی، تبدیل کردن تهاجم فرهنگی به شبیخون و سپس قتل عام فرهنگی طی ربع قرن، یعنی از میانه دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ هجری شمسی، پرونده سازی علیه فعالیت های دفاعی و علمی ایران و ... اگرچه هر یک در برهه هایی از زمان مورد توجه قرار گرفتند، اما به تدریج تصمیم سازان غربی دریافتند که می توان بسته به تغییر شرایط و رویدادهای جاری در محیط بین المللی و البته محیط داخلی ایران اولویت ها را تغییر داده و با بروزرسانی در روش ها و حربه های قبلی، آنها را منطبق با شرایط روز مورد استفاده قرار داد.
به عبارت بهتر تصمیم سازان و تصمیم گیران غربی برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی به تدوین و نگارش سناریوهای متعددی روی آوردند که در دهه های گذشته با تغییر در شرایط، سناریوی در دست اقدام خود را نیز تغییر دادند چرا که آینده پژوهان تمرکز بر یک سناریو را مردود می شمارند زیرا در برنامه ریزی برای آینده باید مجموعه های از سناریوها را در نظر گرفت تا طیف وسیع تری از آینده های ممکن قابل بررسی باشند. نباید فراموش کرد که سناریوهای مختلف همانند راه های گوناگونی هستند که امروز را به آینده متصل می کنند و چون غرب در مواجهه با نظام اسلامی هدفِ نیستی و نابودی نظام را برای آینده خویش در نظر گرفته است، لاجرم سناریوهای آینده نگارانه اش را نیز مبتنی بر همین هدف واحد ترسیم نموده به گونه ای که این سناریوها اضمحلال، فروپاشی، سست کردن بنیان ها و انهدام از درون یا نابودی از بیرون را برای نظام اسلامی رقم بزنند. طبیعتا این سناریوها در سطح استراتژیک برای غرب موضوعیت دارد چرا که بقای نظام اسلامی مساوی است با فنای تمدن غرب و غرب ناچار است برای حفظ تمدن خود مانع بزرگ جمهوری اسلامی را از میان بردارد.
در این میان گرچه آینده پژوهی در نیمه دوم قرن بیستم مجموعه بزرگی از روش ها، اصطلاحات و مفاهیم را بسط داد اما سلطه رسانه ها و ظهور اینترنت در اواخر قرن بیستم و شکل گیری فزاینده ابزارهای نوین ارتباطی در قرن بیست و یکم موجب شد تا عرصه جدیدی روبروی آینده پژوهان قرار بگیرد. شرایط جدید موجب شد تا رسانه ها به این عرصه وارد شده و به ابزاری جهت آینده نگاری تبدیل شوند و به این ترتیب در مسیر پیاده سازی سناریوهای مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند. در این دوران بود که سریال های استراتژیک موضوعیت پیدا کردند که یکی از آنها سریال ۲۴ بود. بر این اساس می توان گفت فصل ۸ سریال ۲۴ در جایگاه یک سریال استراتژیک محل تلاقی آینده نگاری و بویژه سناریونویسی با مدیاکراسی (Mediacracy) و هنر- صنعت – رسانه سینماست به گونه ای که می توان در کنار جذابیت های سینمایی و بصری این اثر، قواعد سناریونویسی و ترسیم آینده را مشاهده کرد.
فصل ۸ سریال ۲۴ ماحصل مجموعه ای از فعالیت های آینده پژوهانه و آینده نگارانه است که بر اساس شرایط حاصل از تحریم های اقتصادی در ایران، نشانه هایی از ضعف اقتصادی جمهوری اسلامی را رصد کرده و در سال منتهی به اغتشاشات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم به دنبال بذرهای تغییر بوده است. سپس مدل های ذهنی مبتنی بر انگارهای ذهنی انسان امریکایی مبنای پیش بینی آینده مطلوب و تعمیق آن از منظر فرهنگ زندگی امریکایی قرار گرفته و در ادامه سناریویی برای تحقق این آینده ترسیم می شود. این سناریو گرچه به صورت فصل ۸ سریال ۲۴ بر روی صحنه رفته است اما صرفا نمایش یک آینده نیست بلکه ستون ششم آینده پژوهی را نیز شامل شده و به زیرکی نشان می دهد که برای دستیابی به این آینده، باید چه مراحلی را گذراند و از چه روش هایی استفاده کرد. به عبارت بهتر، این فصل تنها یک آینده مطلوب برای جمهوری اسلامی کامستان را به نمایش نمی گذارد بلکه به تصمیم گیران و سیاستمداران امریکایی نشان می دهد که چطور باید این آینده را محقق کرد.
اما از آنجا که مهمترین وجه فصل ۸ سریال ۲۴ به تصویر کشیدن یک سناریو است، می توان این سناریو را از منظر انواع سناریوها مورد توجه قرار داد. دسته ای از سناریوها سناریوهای تعاملی (بازی) هستند که در آنها دو یا چند تیم تلاش میکنند با نزدیک کردن فضای ذهنی خود به فضای ذهنی بازیگران اصلی، تصمیم گیری آنها در یک مسیله را شبیهسازی کنند. برای مثال، یک تیم نقش تصمیمگیران ایرانی و تیم دیگر نقش تصمیمگیران امریکایی را بر عهده میگیرد و تلاش میکنند در فضای واقعی، تصمیمهای آنها در مواجهه با رخدادهای آینده را حدس بزنند. در این فصل از سریال ۲۴ واکنش های احتمالی رییس جمهور کامستان، تروریست های کامستانی و سایر دشمنان ایالات متحده به همراه رییس جمهور امریکا و مجموعه تحت امر رو به تصویر کشیده می شود. بخش دیگری از سناریوها را سناریوهای رخدادمحور تشکیل می دهند که اساس آنها تفکر پیرامون سوالی با موضوع «چه می شود اگر ...» است، مانند این سوال که «چه می شود در جمهوری اسلامی کامستان رییس جمهوری با رویکرد متفاوت بر سر کار بیاید؟». پاسخ به این قبیل پرسشها به روایت یک داستان منجر میشوند که نقطه شروع آن رخدادی فرضی در آینده است.
دسته دیگری از سناریوها که قرابت بیشتری با سناریوی طرح شده در سریال ۲۴ دارد، سناریوهای هنجاری هستند؛ سناریوی هنجاری داستانی باورپذیر از مسیر دستیابی به هدف مطلوب را به صورتی روایت می کند که میتواند گامهای لازم برای تحقق هدف را روشن کند. در واقع سناریوهای هنجاری نشان می دهند که یک آینده مطلوب چطور از حال پدید می آید. البته سناریوهای اکتشافی جامعترین و عینیترین سناریوهای موجود هستند که بطور گسترده مورد استفاده قرار میگیرند. آینده پژوهان در سناریوهای اکتشافی با مطالعه نیروهای کلیدی اثرگذار بر مسیله (شامل روندها، پیشرانها و شگفتیسازها)، تحلیل روابط متقابل میان این نیروها و تخمین میزان عدم قطعیت در هر یک از آنها شروع میکنند. سپس تلاش میشود جامعترین و در عین حال کلیترین حالتهای ممکن سناریوها شناسایی شده و نشانههای ظهور آنها مشخص شود. از آنجا که تدوین سناریوهای اکتشافی کمتر وابسته به مفروضات پیشینی است، محدودیتهای آن هم کمتر از محدودیتهای رویکردهای دیگر است و به همین دلیل به خوبی میتواند تفکر درباره آیندههای کاملاً متفاوت را تسهیل کند.
از آنجایی که محدودیتی برای تلفیق انواع سناریوها بوجود ندارد، می توان با ترکیب انواع سناریو، به آینده نگاری پرداخته و شرایط مطلوب را به تصویر کشید، اتفاقی که در فصل ۸ سریال ۲۴ رخ داده و سازندگان این اثر مبتنی بر خواست حامیان مالی آن، آینده مطلوب ایشان را به نمایش گذاشته اند.
اکنون می توان سناریویی که فصل ۸ مجموعه تلویزیونی ۲۴ تحت آن تعریف شده و آینده ای که قصد ترسیمش را دارد، مورد بررسی قرار داد؛ آینده ای که مطلوب و موردپسند نظام سلطه است و مدت هاست انتظار آن را می کشد. هدف نهایی این سناریو در همان ابتدای فصل ۸ به تصویر کشیده می شود، این سناریو به دنبال آینده ای است که در آن جمهوری اسلامی کامستان از سلاح هسته ای دست بردارد، هدف مطلوبی که چند لحظه بعد، از سوی رییس جمهور حسن مورد تأکید قرار می گیرد؛ اما این تنها یک هدف ظاهری است، هدف اصلی آن است که کامستان از آرمان گرایی و دشمنی با امریکا عقب نشینی کند. آنچه که تحقق این هدف را ممکن می سازد این است که نظام سیاسی و مردم کامستان باور کنند اولاً در دنیا منزوی و تنها بوده و ثانیاً اقتصاد فروپاشیده ای دارند که در هر دو مورد محتاج کمک و جلب رضایت ایالات متحده هستند. اما کامستان، کدام کشور است؟
گزارشگر: «یکی از مسیولین کاخ سفید اعلام کرده است رییس جمهور تیلور و حسن یک کنفرانس خبری تا یک ساعت دیگر برگزار می کنند؛ به احتمال زیاد رییس جمهور حسن در این کنفرانس در باره ی برنامه هسته ای کشورش صحبت می کند؛ رییس جمهور حسن اعلام کرده حتما راجع به این موفقیت تاریخی و دستاورد های جدید کشورش و ملت های خاورمیانه بحث هایی خواهد کرد» |
رییس جمهور تیلور: «من اعتقاد دارم قرارداد های منطقی بسته خواهد شد، خب آقای رییس جمهور بهتره بریم سراغ موضوعی که میخواهیم بررسی کنیم سخنانی که شما در آخرین پیشنهادتون مطرح کردید برای ما مبهم بود» رییس جمهور حسن: «بگذارید رک و راست به شما بگویم، کشور من پذیرفته پیگیری خودشو نسبت به سلاح هسته ای قطع کنه، به پشتیبانی از شما در سازمان انرژی اتمی» رییس جمهور تیلور: «اما آقای رییس جمهور شرط ما اینه که بازرس های امریکایی فعالیت های هسته ای شما را نظارت داشته باشند» |
بی تردید نخستین نکته ی مشهود در بررسی فصل ۸ سریال ۲۴ این است که جمهوری اسلامی کامستان، نمادی از جمهوری اسلامی ایران است؛ اگرچه در موارد متعددی از این کشور صرفاً تحت عنوان جمهوری اسلامی یاد می شود.
رییس جمهور حسن: «من که پادشاه نیستم» رییس جمهور تیلور: «منم ملکه نیستم» رییس جمهور حسن: «بد به حال هر دوی ما!» |
کشوری که در آن رییس جمهور قدرت مطلقه را ندارد، دین مردم آن اسلام است و در خاورمیانه واقع شده، گروهی به نام پاسداران انقلاب و شورایی به نام شورای نگهبان (Council of Guardian) دارد، بیش از چند دهه با ایالات متحده اختلاف داشته و دارد و ... در سال ۲۰۱۱ میلادی هر مخاطبی در هر جای جهان برای همخوانی با عبارات فوق، تنها یک گزینه سراغ دارد: جمهوری اسلامی ایران. یکی از معدود مواردی که اشاره مستقیم به جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، پرچمی است که در پشت رییس جمهور حسن به چشم می خورد.
البته حقارت همیشگی رسانه های نظام سلطه که همواره سعی داشته اند چهره واقعی ایرانی مسلمان را از مخاطبان خود پنهان کرده و ایشان را در جهل نگهدارند، در این مجموعه هم ادامه پیدا کرده است. کامستان کشوری است که معماری آن شبیه معماری جاافتاده از کشورهای مسلمان در قصه های هزارویکشب و امثالهم است، خط آن عربی است، زنان آن حجابی مانند زنان پاکستانی دارند(تصویر مربوط به راهپیمایی زنان کامستانی) و ... در واقع هالیوود که از همان ابتدا به تمسخر و تخریب چهره اعراب و مسلمانان پرداخته بود، با پیروزی انقلاب اسلامی، همان کلیشه های رایج گذشته را برای مردم ایران به کار برد، به گونه ای که هم اکنون بسیاری از مخاطبان در نقاط مختلف جهان تصویری که از ایران در ذهن دارند، تصویر یک کشور عربی است، مردمان شتر سوار با لباس های عربی!
در ۲۴ نیز به همین گونه است، چهره ی کامستانی ها معجونی است از چهره های هندی، پاکستانی و ترک، همان طور که اسامی آنها عبارت است از: فرهاد، علی، سمیر، طارن، رحیم، حمید و ...
در این که منظور از جمهوری اسلامی کامستان، جمهوری اسلامی ایران بوده، شکی نیست، اما چرا به طور آشکار از نام ایران استفاده نشده است؟ به نظر می رسد تمام عناصر اصلی سناریوی تعریف شده برای جمهوری اسلامی ایرانِ بعد از فتنه ۱۳۸۸ در حالی در فصل ۸ مجموعه ۲۴ به کار گرفته شده است که هم ذهن مخاطبان غربی و غیرغربی به ویژه ایرانیان برای وقوع رویدادهای این سناریو در آینده آماده گردد و هم اینکه بدبینی تاریخی ایرانیان به ایالات متحده مانع اثرگذاری القایات صورت گرفته در سریال نشود. شاید به همین علت است که نام کاراکتر رییس جمهور کامستان در روزهای آغازینِ پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ از آرمان هاشمی(Arman Hashemi) به عمر حسن (Omar Hassan) تغییر می کند، در حالیکه تا چند هفته پیش از آن نیز، نام آرمان هاشمی برای این کاراکتر در رسانه ها آورده شده بود.
ادامه دارد...
ارسال نظر