چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۱:۲۱

حوزه هنری در لانگ شات (۲)

وقتی پای موش‌های سکه‌خوار به حوزه باز می شود

حوزه هنری در لانگ شات

سینماپرس: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز متاثر از مدیریت مرموز دهه شصت و بالاخص جریان فرهنگی معلوم الحال آن دوران قرار گرفت و به مرور با آرمان های نهادی خود در طراز هنر انقلاب اسلامی زاویه پیدا کرد و در این میان جدا شدن و در مواردی اخراج تعدادی از هنرمندان انقلابی و سوق یافتن بخشی از بازماندگان از ایشان به سمت سرمایه داری دو موضوع مهمی است که حوزه هنری در دهه نخست عمر خود با آنها مواجه شد.

سید وصال مهدوی/تمرکز اصلی و محوری نهاد انقلابی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در ابتدای فعالیت خود بر تولید و حمایت از آثار هنرمندان حول محور انقلاب، دفاع مقدس، نمایش فدارکاری های شهدا، بزرگداشت ایام الله و روزهایی چون ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور، بیانات بزرگان انقلاب به ویژه رهبر کبیر انقلاب اسلامی و در جهت حفظ و پاسداشت آرمان های انقلاب اسلامی ملت مسلمان ایران می بود و در مقابل هنرمندان انقلابی آن دوران نیز به مسائل اجتماعی توجه کامل داشته و فهم واقعی از شرابط و موضوعات پیرامونی خود را ظهور و بروز می دادند و از این جهت به عنوان مثال در دوران جنگ تحمیلی که عده ای سودجو دست به احتکار مایحتاج مردم می زدند، هنرمندان نقاشی همچون کاظم چلیپا با حمایت حوزه هنری اقدام به خلق آثاری همجون تابلوی موش های سکه خوار نموده و در این اثر نقاشی، موش‌های سکه‌خواری را به تصویر کشیده است که در دهلیزی پر از خون نشسته‌اند و سکه‌های طلا را با همدیگر مبادله می‌کنند. از آن طرف بر روی این دهلیز مادر شهید نیز در کنار پیکر مطهر فرزند شهید خود مویه می زند و در عین حال مشت محکم انقلابی خود را بلند کرده است.



هنرمندان ارزشی و انقلابی حوزه هنری با خلق آثاری این چُنینی درواقع روشن بینی و هوشمندی خود را به اثبات رسانیده و به مخاطبان مسلمان ایرانی را با خطراتی که انقلاب را تهدید می کند آشنا نمودند و به وضوح بیان داشتند در حالی‌که مادر شهید برای آینده فریاد می‌زند، عده‌ای فرصت‌طلب با ظاهری بعضا انقلابی، به فکر منافع مادی و ارتزاق خود و اطرافیانشان از سفره انقلاب هستند.



هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمه زیبایی و صفای هنری، بلکه معیار انسانیت است. آدم بی‌درد هنرمند نیست که هیچ، اصلاً انسان نیست. کاظم چلیپا نتوانسته است به آن موش‌های سکه‌پرستی که منافقانه در جنگ نیز به دنبال گنج هستند و کاخ‌های رفاه و تجمل خویش را بر حقوق تضییع‌شده فقرا و دردمندان بنا کرده‌اند بی‌اعتنا بماند و چگونه می‌توان بی‌اعتنا گذشت از کنار یکی از اساسی‌ترین عللی که جنگٍ شرف و عزت اسلام را به سرنوشتی اینچنین کشاند؟

تحلیل شهید آوینی بر تابلوی موش‌های سکه خوار کاظم چلیپا در سال ۱۳۶۳ هجری شمسی




البته دیری نپایید که حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز متاثر از مدیریت مرموز دهه شصت و بالاخص جریان فرهنگی معلوم الحال آن دوران قرار گرفت و به مرور با آرمان های نهادی خود در طراز هنر انقلاب اسلامی زاویه پیدا کرد.


اگرچه دهه شصت سخت ترین دهه عمر انقلاب اسلامی به ویژه از لحاظ امنیتی و دفاعی است اما نظام نوپای جمهوری اسلامی این دهه را با تمام سختی ها و دشواری های آن پشت سر گذاشت، لکن آنچه که از مصیبت های دهه شصت به دهه های بعدی منتقل شد و تا امروز نیز ادامه یافته و تبعات آن تمام شدنی نیست، مصدرنشینی مدیران فرهنگی عموما ناکارآمد و بعضا با افکار التقاطی در این دوره حساس از انقلاب اسلامی است.



متأسفانه پیچیده ترین و حساس ترین بخشی که از دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، در سیطره مدیران ِفاقد نگاه کلان انقلابی و بعضا دارای التقاط فکری قرار گرفت و بخش عمده ای از آن از دست نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی خارج شد، عرصه فرهنگ بود. سیطره این مدیران در کنار نفوذ و قدرت جریان روشنفکری غربگرای حاکم بر فضای رشته های گوناگون هنری بیشترین خسارت ها را برای نظام اسلامی و مردم ایران به همراه داشته است که ولنگاری فرهنگی امروز بارزترین گواه و سند برای آن است. در هشتاد درصد زمان سپری شده از انقلاب اسلامی، مدیریت کلان فرهنگ در دست تفکرات غیرانقلابی و التقاطی چپی، راستی، اصلاحاتی، اعتدالی و ... بوده است. تفکراتی که بعدها به شکل گیری جریان رفُرمیست گروید و در جبهه موسوم به اصلاحات هضم شدند و تا به آنجا گسترش پیدا نمود که حتی از درون ایشان وزیر و نماینده مجلس و روزنامه نگار و تئورسین رسمی ضدانقلاب پدیدار گردید.


بیش از سی سال مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی از زمانی که رهبر ظاهری جریان رفُرمیست، وزیر فرهنگ دولت سوم شد، در سیطره مدیرانی معلوم الحال و بعضا زاویه دار با تفکرات انقلاب اسلامی درآمد که اگرچه در آن زمان این زاویه داری علنی نبود اما در سال ها و دهه های بعد بر عمق و ابعاد آن اضافه و آشکارتر شد. عملکرد برخی مدیران فرهنگی در حالی به ضرر جامعه و تضاد با منافع فرهنگی ختم شد که آنها فاقد دکترین فرهنگی بوده و قدرت جریان سازی فرهنگی در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی را نداشته اند. افرادی که گرچه تلاش داشته و زحماتی در دهه های گذشته کشیده اند اما عدم تناسب توانایی آنها با صندلی هایی که اشغال کرده بودند، سبب وارد شدن هزینه های فراوانی به نظام و ملت شد که تاکنون نیز ادامه دارد.



اما ابعاد طرح خزنده استحاله نظام اسلامی در آن هنگام هویدا گردید که مدیران فرهنگی دهه شصتی که شرایط قرنطینه ایجاد کردند و با مشی رفتاری سوسیالیستی خود و بالاخص اعمال سانسورهای سلیقه ای، بسیاری از هنرمندان متعهد را نسبت به نظام نوپا بدبین نمودند و حتی هنرمندان انقلابی را با انگ های مختلف از میدان فعالیت خارج می نمودند و ... پس از فروپاشی نظام سوسیالیست در دهه هفتاد هجری شمسی، به یکباره وجهه ای لیبرال مسلک به خود گرفتند و این بار صورت التقاطی دیگری از خود را بر بستر تفمرات لیبرالی بروز داده و از آن طرف بام افتاده و در اغلب حوزه های فرهنگی ضمن به انزوا کشاندن کامل جریان هنری اصیل انقلاب اسلامی، با میدان دادن به روشنفکران و هنرمندان غربگرا عرصه فرهنگ را عملا به محل تاخت و تاز اندیشه های غربی و لیبرالی تبدیل نمودند.



مرور تاریخ نشان می دهد که مدیران التقاطی، نه در دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، حجت و برهان کافی برای سیاست هایشان داشتند و نه در دهه ۱۳۷۰ هجری شمسی و این نه شاهدی برای تکامل اندیشه و باورها و پختگی آن مدیران که گواهی است از افکار التقاطی و باورهای ناخالص آنها که ملغمه ای بود از آموزه های اسلامی، چَپی سوسیالیستی، راست لیبرالی و ... همین مدیران از همان دهه های اول انقلاب با هنرمندان متعهد و ارزشی سر ناسازگاری برداشته و ایشان را با محدودیت های مختلف روبرو کردند.




این گونه بود که حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز متاثر از مدیریت مرموز دهه شصت، از اعمال سلیقه های دهه شصتی بی نصیب نبود و در این میان جدا شدن و در مواردی اخراج تعدادی از هنرمندان انقلابی و سوق یافتن بخشی از بازماندگان از ایشان به سمت سرمایه داری دو موضوع مهمی است که حوزه هنری در دهه نخست عمر خود با آنها مواجه شد.



در سال ۱۳۶۶هجری شمسی، جـمعی از هـنرمندان حوزه از قبیل قیصر امین‌پور، سـید حـسن حـسینی، سلمان هراتی و ... در اعتراض به تغییراتی کـه در سـیاست‌های مدیریتی‌ حوزه‌ رخ‌ داده‌ بود، از حوزه خارج شدند. جدا شدن افرادی چون قیصر امین پور و سیدحسن حسینی دو علت عمده داشت، اول تحمیل سیاست ها و دوم مشکل با مدیریت حوزه از جمله در پیوند حوزه با سرمایه داری. گرچه نارضایتی ها از زمان پیوستن به سازمان تبلیغات اسلامی و تغییر نام از حوزه اندیشه و هنر اسلامی به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شکل گرفته بود اما در طول زمان این اختلافات بیشتر شد.



البته یکی از اصلی ترین موضوعاتی که موجب رنجش هنرمندان متعهد و انقلابی شده بود، رویکرد مدیریت حوزه به مسائل اقتصادی بود که در این میان اولین مدیر رسمی حوزه هنری حجت الاسلام محمدعلی زم بود که تا اوایل دهه ۱۳۸۰ هجری شمسی، به مدت حدودا دو دهه بر صندلی ریاست حوزه تکیه زد و از میانه دهه شصت مدیریت اشرافی ویژه ای را در قالب رویکرد مشتری مدار، بر فضای عمومی حوزه هنری غالب ساخت و این فضا از سـال ۱۳۷۰ هجری شمسی، سـرعت بیشتری هم گرفت و در این سال بود که مدیریت حوزه هنری تـصمیم گـرفت تا همسو با جریان مدیریتی حاکم کارگزاران، بـرای کسب درآمد و اسـتقلال‌ بـیشتر مالی حوزه هنری از سازمان تبلیغات اسلامی، فعالیت‌های اقتصادی را به صورت ویژه ای در دستور کار حوزه قرار دهد و به همین منظور «مـعاونت خـودکفایی حـوزه هنری» ایجاد شد.



این گونه بود که وظیفه اصلی حوزه هنری در ترویج و تبلیغ مبانی انقلاب اسلامی به واسطه ابزار هنر به حاشیه رفته و رویکرد مشتری مدار سبب شد تا کسب درآمد از فیلم‌سازی‌ و هـنرهای‌ دیـگر، تـأسیس دانـشگاه غـیرانتفاعی سـوره، ساختن پاساژ در پامنار تهران، معاملاتی در زمینه دستگاه‌های کپی و چاپ و خرید و فروش کالاهای دیگر به عنوان راه های ابتدای محمدعلی زم  از برای درآمدزایی حوزه هنری مبدل گردد.



اتخاذ رویکرد مشتری مدار توسط مدیران ارشد حوزه هنری در این سال ها موجب شد تا سیاست‌های سینمایی حوزه از جمله تـولید فیلم‌های «آدم‌برفی» و «دیدار»، چالشی تازه را میان مجموعه حوزه هنری و منتقدانش رقم زند و اساسا خلق‌ آثار انقلابی برای‌ تبیین هنری آرمان‌های انقلاب، جای خود را به تـولید آثـار پرمخاطب و درآمدزاد بدهد.




به این ترتیب رویکرد حوزه هنری در اواخر دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، سبب در تنگنا قرار گرفتن بیشتر هنرمندان انقلابی و متعهد شد و در این میان بی توجهی نهادهای متولی چون وزارت ارشاد از یکسو و حضور هنرمندان التقاط اندیش در مجامع هنری از جمله حوزه هنری از سوی دیگر سبب ایجاد فشار مضاعف بر طیف گسترده هنرمندان انقلابی گردید.


پس اگرچه هنرمندان متعهد و انقلابی سعی داشتند در برابر هجمه هنرمندان غربگرا و التقاط اندیش مقاومت کرده و به خلق آثار هنری در طراز انقلاب اسلامی بپردازند، اما با سختی ها و مشکلات فراوانی مواجه بودند که مهمترین آنها ناکارآمدی مدیران فرهنگی و متولیان رسمی عرصه فرهنگ بود؛ ناکارآمدی فاجعه باری که کمتر از یک دهه پس از عمر جمهوری اسلامی اسباب تحقیر هنرمندان انقلابی و میدان داری هنرمندان روشنفکر را فراهم آورده بود.



اما نتیجه مدیریت مدیران فرهنگی التقاط اندیش و ماحصل فعالیت نهادهای فرهنگی و هنری در عمل به تشدید تهاجم فرهنگی دشمن ختم شده و راه قتل عام فرهنگی ملت را هموار می کرد. حوزه هنری نیز گرچه داعیه هنر انقلاب را داشت اما همراستا با سیاست های دولت وقت از جمله در عرصه فرهنگ حرکت می کرد و نقش موثری در جلوگیری از تهاجم فرهنگی و تولید آثار هنری در طراز انقلاب اسلامی و یا صدور آرمان های انقلاب اسلامی به ویژه در عرصه هنرهای نمایشی از جمله سینما بر عهده نداشت.


. . . سازندگی، کاری بود که علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السّلام) داشت؛ که حتّی شاید در دوران خلافت هم -که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است- با دست خود نخلستان آباد میکرد؛ زمین احیا می کرد؛ درخت می کاشت؛ چاه می کند و آبیاری می کرد. این، سازندگی است! دنیاطلبی و مادّی طلبی، کاری است که عبیدالله زیاد و یزید می کردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود می‌آوردند و می ساختند!؟ آنها فانی میکردند؛ آنها میخوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد میکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدّه ای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادّه‌پرستی می کنند. این سازندگی است!؟ آنچه که جامعه‌ی ما را فاسد می کند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست‌دادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیه ای که در بسیجی ها است. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت های اصلی انقلاب زنده بماند.

دشمن از راه اشاعه ی فرهنگ غلط -فرهنگ فساد و فحشا- سعی می کند جوان های ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می کند، یک "تهاجم فرهنگی" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما می کند. چه کسی می تواند از این فضیلت ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و می تواند بایستد و از فضیلت ها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتار است که نمی تواند از فضیلت ها دفاع کند! این جوان بااخلاص می تواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی میتواند دفاع کند. لذا، چندی پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهی از منکر کنند. » الآن هم عرض می کنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعی شما است. امروز مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.

امام خامنه ای در دیدار فرماندهان گردان‌های عاشورا - ۱۳۷۱/۰۴/۲۲




به این ترتیب حوزه هنری نیز به موازات مدیریت های کلان فرهنگ و سیاست کشور، دچار تغییرات فراوانی در دهه های شصت و هفتاد هجری شمسی شد و این تغییرات سبب شد تا مدیر اول این نهاد مهم، محمد علی زم، کار ویژه های سوال بر انگیزی داشته باشد که هنوز دامن حوزه به پرسش دوطیف دلسوران انقلاب اسلامی و همچنین طعنه زنندگان از این تصمیمات آلوده است.  حوزه هنری در حدود ۲۰ سال مدیریت مدیر معمم خود، بزرگ سهامدار شرکت دخانیات کشور بود، و جولانگاه جوان هایی که گرچه علاقمندی وافر خود به هنر انقلاب را ابراز می‌داشتند اما به سبب فقدان مبانی تئوریک صحیح، در آینده در زمره ی بدنام ترین هنرمندان ایرانی درآمدند.



در مجموع محسن مخلملباف، شاهین نجفی، محسن نامجو مطلق و ... را می بایست رشد یافتگان مکتب حجت الاسلام محمدعلی زم در دوران تصدی مسئولیت حوزه هنری به شمار آورد و از این جهت است که کار ویژه ی حوزه در این دوره علاوه بر پژوهش و آموزش هنر، تولید آثار فرهنگی مشتری مدار است و از این منظر بررسی خروجی های حوزه هنری در زمینه ی سینما و موسیقی عملکردی پر سرو صدا و در عین حال غیر قابل دفاع را بوجود آورده است و تماما موجب شد تا حوزه هنری بیش از هر زمانی نیازمند تغییر رویکرد ی اساسی در ایتدای دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی باشد و این لزوم تغییر و دگرگونی با روی کار آمدن حسن بنیانیان در دوران مدیریت جدید سازمان تبلیغات اسلامی به وقوع می پیوندد.



ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.