به گزارش سینماپرس، چند روزی است بخشهای از اظهارات قابل تامل امیر جعفری در قالب ویدئو در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که موجب تکدر خاطر ایرانیان شده است. واکنشهای منفی مردم در فضای مجازی پای سیاستمداران را هم باز میکند که چرا یک بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون با چنین ادبیاتی سخن میگوید؟ چرا باید در اوج محاکمه برخی سرمایهگذاران سینما به جرم پولشویی، یک بازیگر به نوعی از این آقازادهها حمایت کند؟ چرا باید مالاندوزی مشکوک را حاصل زحمت کشیدن بسیار بداند؟ هر چند برای تئاتریها فراموش کردنش سخت است که امیر جعفری در جوانی خود چه مشقاتی برای اجرای نمایشهایش در دهه هفتاد کشیده است؛ اما این پرسش نیز مطرح شده است که آیا کارگران و اقشار مختلف مردم همان سالها تا به امروز رنج و مشقتی متحمل نشدهاند؟
امیر جعفری در ویدئو لذت دنیوی آقازادگان را محصول زحمات پدرانشان میداند. به عبارتی اگر پدری تمکن مالی آنچنانی داشت، زحمت پدر میتواند لذتی برای فرزند باشد. هر چند نمیدانم آیا پدر امیر جعفری تمکن مالی داشته و امیر جعفری بابتش لذت بسیار برده است؛ اما میدانم او در کنار همنسلانش در تئاتر چه زحماتی متحمل شده است. به عبارتی تمکن پدرش از درد رنجهای تمرین و نفروختنها در گیشه و دستمزد نگرفتنها نکاسته است.
با این حال امیر جعفری این سخن قدما را نیز فراموش کرده است که میگوید: «گیرم پدر تو بود فاضل/از فضل پدر تو را چه حاصل». به هر حال چه در این دنیا و چه در آن عالم، هر کسی پاسخگوی اعمال خویشتن است و خبط و خطاهای ما پای خودمان نوشته میشود، نه پدرانمان یا پسرانمان.
در این گیرودار تصویر امیر جعفری با سه محکوم مالی بیش از هر چیزی دیگری جامعه عمومی ایران را به درد آورد. مردانی که روزگاری به واسطه اندوخته معلمان و کارگران برای خود امپراطوری قدرت و ثروت آفریده بودند، در یک دوره سینما و موسیقی و در چند مورد تئاتر را حیات خلوتی برای ثروت بادآورده خود مییابند. آنان با توجه به تمام جذابیتهای سینما، از زنهای زیبارو گرفته تا سرخوشیهای هنرمندانه، فرصت را مغتنم میشمرند تا چون خلفای عباسی، کیسه زر بر پر ردای خود ببندند و چون محمود غزنوی برای خود شیرینکبازیهای یک هنرمند، دهانش را از سکههای زر و سیم پر کنند یا از کیفوری ماجرا، او را خلعتی بخشند. دریغ از اینکه پولها «ین اشک دیده من و خون دل شماست».
شاید امیر جعفری و دیگران این ادعا را داشته باشند که بابت این رویدادها ناآگاه بودهاند و محکومین اقتصادی همانند دیگر سرمایهگذاران عرصه فرهنگ پا پیش نهاده و شرایط تولید را جویا شدهاند. در همین گیرودار رفاقتی هم شکل گرفته است، همانند دیگر رفاقتهای هنری؛ اما واقعیت آن است که خبرنگاران و روزنامهنگاران در همان بزنگاه نخستین نسبت به این سرمایهگذاریها مشکوک میشوند. آنان با توجه به اشکال سرمایهگذاری در گذشته اعلام میکنند که این شیوه ورود سرمایه و رقمهای وارد شده معقول نیستند. ورق نمیتواند به این سرعت بازگردد. معادلات را نمیشود یک شبه در یک صنعت دگرگون کرد. هنوز کمپین نه به شهرزاد رنگ و نقشش هویداست. نادر فتورهچی بابت کمپینش به زندان میافتد؛ اما در نهایت بیگناهیش ثابت میشود. تلاشهایی که یک روزنامهنگار در طی چند سال پیگیری میکند به دستگیری محمد امامی و نوچههایش ختم میشود تا در نهایت «زمستان برود و رو سیاهیش به ذغال بماند.»
بر سر ماجرای شهرزاد نیز بازیگران پروژه فریاد زدهاند که دستمزد زحماتشان را گرفتهاند و آنچه در حسابشان احتمالاً محفوظ مانده حق و حقوق بازیگریشان است. هر چند قانون چه چنین استنباطی ندارد و براساس قوانین جزایی و کیفری پول با منشا نامشروع میبایست بازگردانده شود؛ اما عوامل شهرزاد - با وجود آنکه در زمان کمپین نه به شهرزاد مدعی بودند در صورت اثبات پولها را بازمیگردانند - تصمیمی برای همکاری با شرایط عمومی جامعه ندارند.
چند روز پیش روزنامه گاردین خبری منتشر میکند مبنی بر اینکه مارک ریلنز، بازیگر سرشناس بریتانیایی، پس از اعلام اسپانسری شرکت نفتی بریتیش پترولیوم (BP) در رویال شکسپیر به سبب «واقعیت مبهم فعالیت این شرکت» از یکی از مهمترین کمپانیهای تئاتر دنیا استعفا داد. ریلنز نزدیک به سه دهه در این کمپانی فعالیت داشته و به جد از امیر جعفری بیشتر در تئاتر مشقت کشیده است. صددرصد امیر جعفری میداند مشقت تئاتری چیست و چه میکند. حرکت آقای ریلنز موجب میشود جامعه هنری انگلستان نسبت به فعالیتهای چنین شرکتهایی حساس شوند. تازه به یاد داشته باشیم از دید امیر جعفری و شاید خود من شفافیت در انگلستان بیشتر از ایران باشد؛ شاید.
البته این نوع اعتراضها تنها به کمپانی تئاتری و بازیگرش ختم نمیشود. این حرکت به مجموعهای از اعتراضات از سوی هنرمندان و مبارزان علیه BP و دیگر شرکتهای نفتی جهانی در موسسات فرهنگی انگلستان سوق یافته تا جایی که در ماه فوریه، صدها نفر از مردم در مواجهه با ارتباط BP با موزه بریتانیا، این موزه را اشغال کردند. در خرداد ماه نیز یک قاضی و چند هنرمند برجسته در آستانه جوایز سالانه گالری ملی پرتره، نامهای به مدیریت آن نوشتند و خواستار پایان دادن به ارتباطات خود با این شرکت شدند.
دقت کنیم که نه روزنامهنگاران که خود هنرمندان نسبت به اسپانسرینگ یک شرکت نفتی اعتراض کردهاند. آنان منبع پولی را مشکوک میدانند و فراتر از آن فعالیت آن شرکت را علیه بشریت میپندارند. شرکت BP بزرگترین آلاینده محیط زیست در انگلستان است و هماکنون در این کشور جنبشی با رهبری نوجوانان علیه چنین موسسات و شرکتهایی برقرار است. آنان خواهان وضعیت آبوهوایی بهتر برای آینده هستند. دقت کنیم برای آینده. یعنی برای پسران و دخترانشان.
حال پرسش اساسی این است که چرا هنرمند ایرانی نمیتواند چشم به پیشنهاد مال چشمگیر ببندد و همراه با معترضان خواهان شفافیت مالی شود؟ چرا او نمیپرسد چگونه یک شبه اعداد و ارقام تصاعدی سر به فلک میکشند؟ چگونه او نمیفهمد وضعیت مالیش با شیبی معکوس شیب درآمدی تمام زحمتکشان ایرانی صعود پیشه گرفته است؟ چگونه او نمیتواند شک کند که پول، پول میطلبد، همانطور که مکبث میگفت خون، خون میطلبد؟ او که خود را مصلح جامعه میداند؛ چرا نمیتواند صلاح کار خودش را درک کند؟
پاسخش برای من هم روشن نیست، جز اینکه پول جذاب است و در جامعه کنونی ایران کسب پول با کمترین زحمت جذابتر. این باور در میان ایرانیان رایج است که پول هر چه سختتر به دست میآید، سختتر هم خرج میشود؛ چون بابتش خونِ دلی خورده شده است و به بادش نمیدهند. حسن ختام این ماجراجویی نوشتاری نیز روایت دینی است از شهید مرتضی مطهری. وی در کتاب داستان راستان، جلد اول داستانی تحت عنوان «شهرت عوام» نقل می کند که خلاصه آن به شرح ذیل است:
«در عصر امام صادق (ع) مردی به تقدس و تقوا شهرت یافته بود، اطوار عوامفریبانه او امام(ع) را متوجه کرد و روزی به تعقیب ایشان پرداخت تا اعمال او را از نزدیک ببیند. امام (ع) ملاحظه فرمود که این مرد ۲ قرص نان و ۲ عدد انار دزدید و سپس آنها را صدقه داد. امام (ع) خود را به او نشان داده و توضیح خواست. آن مرد گفت: «من ۴ گناه و ۴۰ ثواب کردهام و به همین آیه ۱۶۰ سوره انعام تمسک جست و چون ۴ از ۴۰ کم کنیم برای من ۳۶ ثواب خالص میماند. امام (ع) فرمود: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ. شما چهار معصیت مرتکب شدهای که دزدی کردهای و ۴ گناه دیگر که بدون اذن صاحب اموال آنها را صدقه دادهای و این مجموعاً ۸ گناه میشود بدون هیچ حسنهای. بعد از این گفتار امام او را رها کرد و رفت و چشمان آن مرد خیره مانده بود.» (وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۶۷)
ارسال نظر