به گزارش سینماپرس، چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۵۷ یکی از خبرهایی که در صفحه یک روزنامههای سراسری به چشم میخورد این بود که «امسال جشن هنر برگزار نمیشود». در توضیح این خبر آمده بود که به علت وقایع اسفناکی که اخیرا در دو شهر شیراز و اصفهان روی داده، یازدهمین جشن هنر شیراز، که بنا بود طبق روال هر سال در شهریورماه همان سال در این شهر برگزار شود، و نیز سومین جشن فرهنگ اصفهان در این سال برگزار نمیشود.
جشن هنر شیراز به خاطر نوع نمایشهایی که بدون توجه به عقاید مذهبی مردم در آن به اجرا درمیآمد اعتراض و خشم تعداد زیادی از مردم این دو شهر را برانگیخته بود. تابوشکنی این نمایشها تا جایی پیش رفت که صدای پارسونز، سفیر وقت انگلیس در ایران هم درآمد و او در این مورد کنایهای به شاه زد. روایت سفیر انگلیس را از این جشنها در پی میخوانید میخوانید:
... فستیوال بینالمللی هنری شیراز (جشن هنر شیراز) که سالانه برگزار میشد از آغاز به علت نوآوریهای و نمایشاتی که با روحیات جامعه سنتی و اسلامی ایران تطبیق نمیکرد موجب تضادها و مباحثاتی شده بود. از جمله نمایشات مسخرهای که من از این جشن به یاد دارم صحنهای از نمایش رقاصان برزیلی بود که درحین رقص سر مرغهای زنده را با دندان جدا میکردند، یا نمایشی از هیجان و از خود بیخود شدن مردم در حال عزاداری که بیشباهت به مراسم تعزیه نبود و نشان دادن آن در یک کشور مسلمان به هیچ وجه تناسبی نداشت. جشن هنر شیراز در سال ۱۹۷۷ از نظر کثرت صحنههای اهانتآمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای پیشین فراتر رفته بود. به طور مثال یک شاهد عینی صحنههایی از نمایشی را که موضوع آن آثار شوم اشغال بیگانه بود برای من تعریف کرد. گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده بودند یک باب مغازه را در یکی از خیابانهای پررفتوآمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا میخواستند برنامه خود را به طور کاملا طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند. صحنه نمایش نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیادهروی مقابل آن بود. یکی از صحنهها که در پیادهرو اجرا میشد تجاوز به عنف بود که به طور کامل (نه به طور نمایشی و وانمودسازی) به وسیله یک مرد (کاملا عریان یا بدون شلوار – درست به خاطر ندارم) با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده میشد در مقابل چشم همه صورت میگرفت. صحنه مسخره دیگر پایان نمایش هم این بود که یکی از هنرپیشگان اصلی نمایش باز هم در پیادهرو شلوار خود را کنده هفتتیری در پشت خود میگذاشت و به این ترتیب تظاهر به انتحار میکرد. واکنش مردم عادی شیراز که ضمن گردش در خیابان یا خرید از مغازهها با چنین صحنه مسخره و تنفرانگیزی روبهرو میشدند معلوم است. ولی موضوع به شیراز محدود نشد و طوفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من به خاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر وینچستر انگلیس اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.
بازتاب سیاسی چنین واقعهای در هر زمان بد بود، چه برسد به شرایط آن روز ایران که در کنار هیجانات سیاسی نشانههایی از اوج گرفتن احساسات مذهبی مردم و گرایش به سنن مذهبی در سراسر کشور به چشم میخورد. در ماه اکتبر در دانشگاه تهران تشنجاتی بر سر عدم مراعات شعائر مذهبی روی داد که احتمالا واکنشی در برابر جشن هنر شیراز بود. دانشجویان دختر که پوشش نامناسبی داشتند مورد تهدید قرار گرفتند و به عنوان اعتراض به اختلاط دانشجویان دختر و پسر در رستوران و کافهتریای دانشگاه اعتصابی صورت گرفت...
منبع: سر آنتونی پارسونز، غرور و سقوط؛ خاطرات سفیر سابق انگلیس در ایران، ترجمه دکتر منوچهر راستین، بیجا: انتشارات هفته، چاپ اول، تیر ۱۳۶۳، صص ۹۰-۹۲.
ارسال نظر