به گزارش سینماپرس، تحصیلکرده رشته تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران است؛ وقتی نامش در تیتراژ سریال یا فیلمسینمایی میآید یادِ آن نقشهای منفی میافتیم که او متفاوت بازی میکرد. هیچکدام از کارهایش شبیه به هم نیستند، مثل بسیاری از بازیگران که همواره خودشان را تکرار میکنند. انگار که اصلاً خبری از آن شخصیتپردازیهای اصولی و حرفهای نیست، کارهایی که "مصطفی طاری" و دوستانش همواره برای ایفای نقش در سریال، فیلم سینمایی یا روی صحنه تئاتر از هیچ کوششی برای باورپذیری نقش دریغ نمیکردند. حالا بازیگران یکبار مصرف و اصطلاحاً اینستاگرامی جولان میدهند، اسپانسرها خواهانِ حضور سفارشیها در تلویزیوناند و فراتر از محتوا، حرف اول را تهیهکننده سنجاق شده به پروژهها صرفاً به خاطر آوردنِ یک اسپانسر و تولدِ معضلی به نام تهیهکنندگان یکبار مصرفِ بدون تعهد، میزند.
فیلمنامه زمانی همهچیزِ سریال و فیلم بود و امروز پول و استار حرف اول و آخر را میزند. تلویزیون که یاد گرفته با دو بازیگر شاخص و حلقهای از سفارشیها و اینستاگرامیها کار خودش را پیش ببرد. آنتن را پُر کند و مخاطب را گرفتارِ این کانال و آن کانال؛ کاربلدها هم کماکان خانهنشینی را ترجیح میدهند به فیلمنامههای بی سر و ته و عمدتاً در حد سیناپس (طرح)! بازیگران قدیمی این روزها کمتر پیشنهادها را میپذیرند، چون به اصطلاحِ خودشان، نمیخواهند آبرو و اعتبار هنریشان را به خاطر دستمزد برای چند سکانس و پلان؛ مثلِ برخی از هنرمندان پیشکسوت که از روی معیشت میپذیرند کنار پارتنرهای سفارشی که یا پول دادهاند نقش خریدهاند و یا جزو آشنایان تهیهکننده و فلان مدیر تلویزیوناند، قرار بگیرند. به قولِ همین دوستان بعد از چندین بار برداشت شاید اکت و یا نمای درستی از این سکانس و پلان گرفته شود.
"طاری" جزو کسانی است که با این شرایط کنار نیامده و کماکان خانهنشینی را به هر قیمتی جلوی دوربین قرار گرفتن، ترجیح میدهد. تفاوت قائل شدن و انتخاب درست و اصولی و کارنامه درخشانش را میتوان از نوع انتخاب نقشهایش حس کرد؛ او در فیلمهایی نظیر "کرکسها میمیرند"، "از فریاد تا ترور"، "شب مکافات"، "آوار"، "پلاک"، "عیاران و طراران"، "جدال در تاسوکی"، "بیپناه"، "جنگلبان"، "بهار در پاییز"، "ارثیه"، "خواستگاری"، "از بلور خون" و "فرشته" نقش آفرینی کرده است.
"مصطفیطاری" را این شبها مردم در قابِ سریال "ساخت ایران" از شبکه ۵ سیما میبینند که چند سال گذشته محمدحسین لطیفی در نمایشخانگی ساخت و بارها با نقش "بن حریث" مختارنامه او را به یاد میآورند. البته با "خواستگاری"اش نیز خاطرهها زنده میشود. فیلمی که مهدی فخیمزاده و ایفای نقشِ اعجابانگیز هادی اسلامی و ثریا قاسمی در تاریخ به یادگار گذاشت. مصطفی طاری در این فیلم سینمایی نقش متفاوتی را ایفا کرده که مثل همه نقشهای دیگرش نیست. کاملاً نقش مثبت و متفاوتی که به بهترین شکل ایفایش کرده است. در "سفر سبز"، "معصومیت از دست رفته" و "تفنگ سرپر" درس شخصیتپردازی را به نسل جدید بازیگری میدهد.
در عینِ ایفای نقش کاراکترهای منفی اما "طاری" شخصیت مهربان، متواضع و دوستداشتنی دارد؛ با او لحظاتی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
اصلِ قصه "بن حریث"/ شخصیتی که از تاریخ ناپدید میشود!
* بگذارید از نقش "عمر بن حریث" شروع کنیم؛ شخصیت فرعی که در تاریخ به واسطه نقشآفرینی شما برجسته شد و مردم بعد از آن همه نقشآفرینیهای دیگر شما را با این شخصیت به یاد میآورند.
۳ سال در "مختارنامه" کار کردم، وقتی دعوت شدم فیلمنامه ۸۰۰ صفحهای پشت و رو پُر از جمله در اختیارم قرار گرفت که فقط هنرمندی همچون "داود میرباقری" میتوانست از پسِ نگارش این کار برآید. او طی این ۷ سال، مدت ۲ سال وقت خود را صرف فیلمنامه کرد و تراژدی مختار را بعد از فاجعه کربلا تبدیل به فیلمنامه و سپس آن را به هنر نمایش اضافه کرد. البته "میرباقری" این تبحر را داشت که آن را تبدیل به تصویر بکند و معتقدم تبدیل به تصویر کردن در هنر تصویر کار سادهای نیست. هر فیلمی که ساخته میشود مانور و جذابیت آن در زنجیره فیلمنامه باید اصولی، درست و صحیح باشد. من نقش بن حریث را بازی کردم، این شخصیت در سال ۲۶۰ هجری قمری قبل از ورود مختار رئیس شرطهها بود. جالب اینجاست که "داوود میرباقری" به من گفت همه اشرار کشته میشوند اما عاقبت بن حریث ۱۸۰ درجه تغییر میکند یعنی وقتی از تمام کارهایی که کرده برمیگردد و از تاریخ ناپدید میشود اما نمیدانیم که او به کجا میرود یعنی به هیچ عنوان مشخص نیست.
بازیگر نباید ماشین باشد/ هویت بخشیدن در شخصیتپردازی
* مشکل امروز بسیاری از بازیگران که در سریالهای تلویزیونی خصوصاً نمود زیادی دارد و نمیتوانند آن باورپذیری را به مخاطب انتقال دهند، شخصیتپردازیهای شما و دوستان قدیمی درسی برای این نسل و بازیگران امروز است. شاید "بن حریث" بیشتر مصداق پیدا کند که شخصیتی فرعی را آنقدر جان بخشیدید تا شما را با آن همه کارنامه و کارهای متعدد به نام "بن حریث" مختارنامه بشناسند. چطور به این نوع شخصیتپردازی رسیدید؟
بازیگر همیشه در شخصیتپردازی به نوعی خودش را به چالش میکشد؛ چون اگر اشتباه کند جای بازگشت ندارد. اصطلاحاً ما با نقشهایمان زندگی کردهایم و طوری با آن کاراکتر ارتباط برقرار کردیم که مخاطب همذاتپنداری داشته باشد. بسیار مهم است که فیلمنامه خوب را بازیگر بتواند به کاراکترها و شخصیتهایش هویت ببخشد. وقتی نقشی به من پیشنهاد میشود ابتدا میبینم که چه کسی کارگردانی کار را برعهده دارد، تمام نقشهایم را خودم انتخاب میکنم و خوشحالم که نقشی به عنوان وظیفه نگرفتهام. نقش منفی و مثبت برایم فرقی ندارد اما نقش منفی جلوه بیشتری دارد. من بیش از ۳۰ سال است که در این حرفه کار میکنم اما نقش منفی جلوه بیشتری دارد. وقتی بازی در کاری را میپذیرم گویی تازه وارد این عرصه شدهام و انگیزه و تلاشم این است که جلوی دوربین تحول و نوآوری دور از تکرار ارائه دهم. بازیگر نباید ماشین باشد و راحت هر کاری را اجرا کند.
نقشی را کار میکنم که برای خودم باشد
* چقدر بازیگر برای رسیدن به یک شخصیتپردازی درست باید از تحقیقات استفاده کند و مطالعه داشته باشد؟
بازیگران برای باورپذیری و شخصیتپردازی درست برای برخی از کارها، فارغ از تحقیقات، به مطالعه نیاز دارند. برخی از تیپها مثل پزشک یا استاد دانشگاه نمونههای واقعی در جامعه دارد که بازیگر میتواند با آنها ارتباط برقرار کند تا به ایفای نقش درست و باورپذیر برسد؛ مخاطب با دیدنِ آن شخصیت در فلان سریال یا فیلم، باورش کند که انگار این بازیگر خود آن پزشک یا استاد دانشگاه است. برخی از نقشها تاریخیاند و بازیگر باید با افراد متبحر در این زمینه مشورت کند تا به آن نقش نزدیک شود. کاری که من در خصوص "بن حریث" کردم و بعد از پیشنهاد داود میرباقری، ۵ ماه بعد مقابل دوربین رفتم. در این مدت درباره نقش تحقیق کردم؛ تمام تلاشم این بود که این نقش منفی متفاوت با دیگر نقشهای منفیام باشد. شما از من سؤال کردید که چرا آنقدر کمکار شدهاید؟ من بازیگر کمکاریام، چون همیشه اعتقاد داشتهام اگر قرار است همیشه جلوی تصویر باشم نقشی را کار میکنم که برای خودم باشد.
چرا میگویید و میگویند کارهای گذشته هنوز نوستالژی است؟
* واقعاً در نسل جدید بازیگران کسانی حضور دارند که بعضاً ناآگاه و بیشتر سفارشی جلوی دوربین قرار گرفتهاند؛ چرا آنقدر با حوزه بازیگری، سریالسازی و حتی فیلمسازی اینطور سطحی برخورد شده است؟
خیلی راحت به شما بگویم نمیتوانم با این شرایط کنار بیایم و بعضاً کارها را نمیپذیرم. بعد از ۵۲ سال کار کردن همیشه به این فرهنگ معتقدم که باید انسان با اطلاعات کافی، تفکر و انگیزه با مقوله فرهنگ برخورد کند. در این مسیر هدفمند باشد وقتی به هدفی فکر نکند و معتقد مسیری نباشد در واقع مخاطب هم با نوعی بیانگیزگی مواجه میشود. مسئله اینجاست من بعد از این همه تجربه نمیتوانم با کسانی کار کنم که تجربیات کمی دارند و یا بعضاً اشراف ندارند. این کار شوخی نیست و باید برای آن هدف داشت و تلاش کرد. چرا میگویید و میگویند کارهای گذشته هنوز نوستالژی است؟ چون پیشکسوتان و بزرگانِ این عرصه برای ارزشگذاری در کارها، جنگیدند و ارزشهای مثبت را ارائه دادند. همه را به هنر نمایش امیدوار کردند؛ بعضی از این بزرگان فوت کردند و برخی هنوز هستند اما فعالیت نمیکنند.
روزگاری تا فیلمنامه کامل نمیشد کاری کلید نمیخورد
امروز کسانی از نسل جدید میآیند و تجربه این کار را ندارند، بسیاری از کارها هم برعهدهشان قرار میگیرد. برای امثالِ من که از دانشکده هنرهای دراماتیک فارغالتحصیل شدهایم و برای رسیدن به جایگاه هنری قابل قبولی تلاش کردهایم چطور با این گروهها و آدمها کار کنیم؟ کسانی که فیلمنامه نمیدهند و هرکاری دوست داشته باشند، میکنند. روزگاری تا فیلمنامه کامل نمیشد کاری کلید نمیخورد و شروع نمیشد؛ ما میدانستیم عاقبت کاراکترمان به کجا میرسد و امروز کمتر شاهد چنین اتفاقاتی هستیم.
این کلاسهای بازیگری در آموزشگاهها واقعآً هیچ هویت و ارزشی ندارد
طنزی که امروز میبینیم طنزهای حرکتی است و اصلاً در مسیر درستی حرکت نمیکند. طنز اصالت خودش را دارد و کسانی که میخواهند در طنز باشند باید به این نقطه عطف و مسیر درست و اصولی توجه کنند. چرا که کارشناسی، آنالیز، روح و روان و مقوله روانشناختی و روانشناسی بازیگری در اولویت است. باید بازیگران ما مشاور داشته باشند، این کلاسهای در آموزشگاهها واقعآً هیچ هویت و ارزشی ندارد. نوجوان و جوان ما به این کلاسها میروند تخلیه میشوند و بر این باورند که بازیگر میشوند اما بازیگری با تلاش و ریاضت اتفاق میافتد و نتیجه مثبت و ماندگاری در پی دارد. وگرنه به بازیگرانی تبدیل میشوند که امروز میآیند و فردا نیستند!
آرزو میکنم چرخ تولیدات فرهنگی و هنری ما همیشه بچرخد
نمیخواهم توهین کنم اما کارهای طنز درست ساخته نمیشود. چون کمتر این فضا کارشناسی میشود و با کارشناسی جلو میرود. بعضاً این سریالها شادی به جامعه القاء نمیکند که ماندگاری داشته باشد، خانوادهها ببینند و به محتوای مطلوبی برسند؛ به غیر از خندههای زودگذر و چند موقعیتِ شادیآور، چیز خاصی ندارند. من آرزو میکنم چرخ تولیدات فرهنگی و هنری ما همیشه بچرخد که از نظر اقتصادی هم برای هنرمندان ما معیشت و رفاه به دنبال داشته باشد. یکسری از دوستان قدیمی هم کارهایی ساختند و در وسط کار رها کردند، چون از نظر اقتصادی دستشان بسته شده و نمیدانم چرا این چنین شده است.
تبلیغات تبلیغات! کسی به محتوا توجه نمیکند
من همیشه دوست داشتهام کار کنم چه نقش کوچک و چه نقشهایی که در این شرایط سنی دارای ارزش باشد و محتوا و فرهنگی به جامعه ما اضافه کند. مردم کارشناس اول هنر نمایشاند و با جملگی آثارِ تکراری و شبیه به هم برخورد میکنند. اصطلاحاً همینطوری بازی میکنند و همهچیز را تبلیغات تبلیغات گرفته و کسی به محتوا توجه نمیکند.
اولین اولویت برای من پول نیست
* مشکلی که امروز بر تلویزیون و سینمای ما حاکم شده همین پول است؛ شما به خوبی اشاره کردید که کسی به محتوا توجه نمیکند؛ چرا این اتفاق افتاده است؟
وقتی به من فیلمنامه میدهند فیلمنامه را میخوانم، وقتی دو هفته روی فیلمنامه کار میکنم میآیم نویسنده و کارگردان را سینجیم میکنم، چون اولین اولویت برای من پول نیست، کار مهم است. وقتی نگاه میکنم قصه دارای ارزش است و بازیگران ترکیب با ارزش و مجربی دارند، با عشق و تمام وجودم کار میکنم. من در کارهایی حاضر شدم که این قصهها و فیلمنامههای جذاب و دلچسب وجود داشت، کارگردانان و عوامل و هنرمندان مجربی در کنار کار بود؛ مصداق بارز آن "مختارنامه"، "سفر سبز" و خیلی کارهای دیگر. وقتی این عشق و علاقه باشد آن کار صلابت و طراوات پیدا میکند. استعداد سر جای خود، اما هنرمند باید با فرهنگ و هنر نمایش در ارتباط باشد. به روز و با صداقت جلو برود و از مردم و سبک زندگی خانوادههای ایرانی دور نباشد. من اگر ببینم جایی از سلامتی هنر نمایش برخوردار است با تمام وجود کار میکنم، چرا این طور نباید باشد؟ ما یاد گرفتهایم با عشق و تمام وجود جلوی دوربین حاضر شویم، گویی با کارمان زندگی کنیم. در هر صورت کارهای ارزشمند با قصه و فیلمنامه، ترکیب عوامل و بازیگران مجرب باشد با تمام وجود کار میکنم.
من میبینم همه در سریال یا فیلم حرف میزنند؛ آخر چرا؟
* درباره این کارهایی که صحبت میکنید و میگویید این شرایط باشد حضور پیدا میکنم چه ویژگیهایی دارد؟
در این ۵ سال خیلی با من تماس گرفتند و میگیرند اما انگیزه کار ندارم. چون کار باید روی اصول باشد و همهچیز درست باشد. قصه خیلی مهم است؛ من الان میبینم با طنز برخورد خوبی نمیشود، این کار شوخی نیست که هرکسی از نظر خودش هرطور میخواهد حرکت کند و دیالوگ بگوید. اینکه به چند دیالوگ و موقعیت بسنده کنیم، این هنر نیست! شاید ۲۰ درصد سریال یا فیلم روی دیالوگ مانور دارد اما آن خط و حسهایی که به شخصیتپردازی درستِ بازیگران برمیگردد و برآمده از ذهن و تفکر بازیگر است یا فیلمنامهای که سر و شکل داشته باشد اثرش را روی بیننده میگذارد و مخاطب را جذب میکند. من میبینم همه در سریال یا فیلم حرف میزنند؛ آخر چرا؟ الان سینمایی نداریم و بینندههای ما آنچنان به سینما توجه ندارند.
خیلی تماس گرفتند و فیلمنامه دادند اما باعث تأسف است
این شوراها باید کارشناسمحور روی این مسائل توجه کنند و مدیریت در این راستا حرف اول را میزند؛ مدیریتی که باید تجربه و دانش لازم و عشق و علاقه به این کار داشته باشند. با تمام وجود کار کنند رفته رفته کار در مسیر درستش قرار بگیرد و اگر همینطور ادامه پیدا کند نمیتوان کار کرد. اگر خوب باشد کار میکنم؛ خیلی تماس گرفتند فیلمنامه هم به من دادهاند در اینترنت نگاه کردم باعث تأسف است.
اگر فقط به پول فکر میکنند، کار درستی نیست
وقتی با عوامل آن کارها صحبت میکنم چیزی مرا جذب نمیکند. اولویت برای هنرمند پول نیست، کارش است، اگر فقط به پول فکر میکنند، کار درستی نیست. هنرمند آگاه میداند چه کارهایی را باید به کارنامه کاریاش اضافه کند. کارگردان و تهیهکننده تجربه، ترکیب بازیگران خوب و نویسنده حرفهای برای من اهمیت دارد. گروهی که بتوانند درست کارشناسی کنند، مردم را بشناسند و کارهای خوبی تقدیم نگاه این مخاطب کنند. خشونت آنقدر نیاز نیست، نیاز آرامش و شادی مردم است. در هر صورت کارها را میبینم هیچ تفاوتی ندارند. آرزو میکنم که اصالت هنر ایرانی به شاخههای مختلف هنر ما برگردد؛ هنر فقط هنر نمایش نیست، هنرهای زیبا باید زنده بشوند و رفته رفته جان بگیرند. آرزو میکنم که آینده به این مقوله مهم فکر کند و اعتقادم بر این است رفته رفته خوب خواهد شد فقط زمان میبرد.
بیننده تلویزیون کم شده و انگار برای خودشان کار میکنند
* نظرتان درباره روند و رویه امروز تلویزیون و سریالهایش چیست؟
چیزی که میبینم مثل ۸ سال گذشته نیست و روز به روز محتوا محو میشود؛ چرا باید این طور باشد؟ من سریالی نگاه میکنم همه نشستهاند، اصلاً ۵ دقیقه نمیتوان نگاه کرد و کلافه میشوم و مجبوریم کانال را عوض کنیم. کسی که بازی میکند برای این کار نیست و میدانم تلاش کرده و عشق تصویر دارد اما برای بازیگری کافی نیست. باید این نوجوانان و جوانانی که استعداد دارند مشاور بالای سرشان باشد و بدانند با تلاش به ارزش در کار میرسند. زحمت نکشیده به این میدان نیایند و بیننده باید تفاوت در آثار هنری را کشف کند. بیننده تلویزیون کم شده و انگار برای خودشان کار میکنند. همینطور گروهها میآیند و میروند. خدا رحمت کند ولیالله شیراندامی هنرمندانی که زحمت کشیدند روی سر صحنههای تئاتر؛ صدا و حرکت بازیگریشان ما را تکان میداد و تحت تأثیر قرار میداد. وقتی نوجوان بودم استاد نصیریان و عباس جوانمرد جزو اساتید بنده بودند؛ امروز جای این اساتید در کارهای ما خالی است چون رفته رفته کارها از آن اصالت خودشان خارج شدهاند. هنر با آموزش درست و مشاوره و مطالعه و زحمت به منصه ظهور میرسد؛ هنر فقط بازیگری و نمایش نیست و این هنر میتواند نقاشی، موسیقی و شعر و شاعری و نویسندگی ما را به اوج خودش برساند. در گذشته تاریخ ما نشان داده و این جوانها میآیند، استعداد هم دارند اما چون مشاوره و اطلاعات و آموزش لازم ندارند و وارد عرصه میشوند ماندگاری ندارند.
*تسنیم
ارسال نظر