به گزارش سینماپرس، در بخش اول گفتگو ایلنا با بهروز افخمی فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکننده سینما درباره میزان فروش فیلمهای سینمای ایران در سالی که گذشت و همچنین تنوع ژانر و ضعیف و کمرنگتر شدن سینمای اجتماعی گفتگو کرد در ادامه، بخش دوم ین گفتگو را از نظر میگذرانید:
دنیای غرب در جریان غزه و اوکراین بی آبرو شد
اگر جشنوارههای خارجی در این سالها فیلمهایی با مضامین و موضوعاتی مثل بیبند و باری را مورد تحسین قرار میدادند، چرا فیلمهای ایرانی که فاقد این محتواها بودند در این جشنوارهها دیده میشدند؟
نمیتوان به طور مطلق مدعی شد که فیلمهای ایرانی فاقد چنین مضامینی بودند، این اواخر فیلمهایی در جشنوارهها دیده شدند که ردپایی از این مضامین را میتوان در آنها دید اما موضوع فقط همجنسگرایی نیست؛ انواع و اقسام بیبند و باریها خودشان مسئله نیستند چراکه بیبند و باریها در جوامع شرقی نیز وجود دارند و برخورد تمدنهای شرقی با این بیبند و باریها همیشه همراه با مسامحه بوده است در حالیکه در جوامع غرب اینگونه نبود و برای نمونه میتوان انگلیسیها را مثال زد که وحشیانه رفتار میکردند و حتی تا دهه ۱۳۶۰ برای آشکار شدن اتفاقی همجنسبازی یک نفر ممکن بود آن فرد محکوم به زندان یا معالجه هورمونی شود که این رفتارها درباره برخی افراد، از جمله برخی نوابغ فیزیک منجر به خودکشی شد که در این مورد میتوان آلن تورینگ را مثال زد که با تزریق سیانور به سیب و گاز زدن آن خودکشی کرد و گفته میشود که لوگوی شرکت اپل هم به این دلیل انتخاب شده است. او کسی بود که تمایلات جنسیاش را پنهان میکرد اما سازمان امنیت انگلیس به خاطر یک موضوع دیگر او را تعقیب کرده بود و اتفاقی به موضوع همجنسگرایی او پی برده بود، به همین دلیل او را دادگاهی کردند و او محکوم به انتخاب بین معالجات هورمونی یا زندان شد که در نهایت مرگ را انتخاب کرد.
در واقع تمدن آنگلوساکسون حالا تغییر شکل داده و از آن سوی دیوار افتاده و به این دلیل نگرشش تغییر کرده که انسان به معنای موجودی فعال که هر ویژگی را نمیتوان به او اطلاق کرد، دیگر وجود نداشته باشد. برخورد اصلی آنچه که به عنوان حکومت فراماسونری میشناسیم یا میتوان گفت جریان غالب فرهنگی در غرب که خیلی هم در تلاش است که خود را مهیب جلوه دهد و کارهایش کاملاً تروریستی است مسئله اصلیشان همجنسبازی یا انحراف به شکلهای مختلف نیست بلکه تصورش بر این است که با گسترش انحرافات یا آشکار کردن و عادی جلوه دادن انحرافات مفهوم پهلوانی را میتواند مورد حمله قرار دهد.
پهلوانی مفهومی است که مورد حمله این جریان قرار گرفته و پهلوان به معنای انسانی است که آماده روبرو شدن با مرگ است و به هر قیمتی حاضر به زندگی کردن نیست اما جریان غالب غربی انسانی را میخواهد که به هر قیمتی حاضر به زندگی کردن باشد. انسان مرفه بی درد یا به قول صمد بهرنگی چوخ بختیار انسان مطلوب این جریان غالب است که من معتقدم در رسیدن به هدفشان موفق نخواهند شد و الآن درگیر آبروریزی شدهاند و در غزه و اوکراین آبرویشان رفته است و هر چقدر هم بیشتر آبرویشان میرود بیشتر وحشی میشوند.
اگر بخواهیم موفقیت یا عدم موفقیت این جریان را در سینما دنبال کنیم نمیتوان آنها را شکستخورده دانست چراکه به هر حال در حال حاضر قویترین جریانهای سینمایی در اختیار آنهاست و هر سال پربینندهترین فیلمها و تحسینشدهترین آثار را میسازند.
آنچه که بیشتر به چشم میآید یک هیاهو است که هیاهو هم ارزشی ندارد. برای بررسی موفقیت یا عدم موفقیت این جریان ضد پهلوانی باید به میزان تماشاگران آن توجه کنیم و کاملاً مشخص است تعداد تماشاچیانی که فیلمهایی درباره همجنسگرایی میبینند چندان زیاد نیست اما تلاش بسیاری وجود دارد که میزان تماشاگران این فیلمها را به آثار پربیننده برسانند و میبینیم که فیلم «باربی» تماشاچیان بسیاری دارد اما این اتفاق به دلیل هجوم تبلیغاتی است چون تماشاچیان «باربی» نمیدانند که قرار است یک فیلم درباره همجنسگرایی ببینند یا اصلاً برای دیدن چنین اثری به سینما نمیروند و آنچه که آنها را به سینما میکشاند عقبه کاراکتر باربی است نه موضوع آن و بسیاری از تماشاچیان وقتی به سینما میروند و با چنین اثری مواجه میشوند.
پرداختن به موضوعات جنسی؛ شرط راهیابی فیلمهای سینمای ایران به جشنوارههای بینالمللی
با این حال غالب آثار سینمای ایران که از سوی جشنوارهها و منتقدان دنیا مورد استقبال قرار میگیرند بیبند و باری را دنبال نمیکنند و موضوعات دیگری دارند اما در یک سال اخیر مشخصاً سینمای رسمی ایران نادیده گرفته میشود و فیلمهای زیر زمینی هستند که مورد استقبال قرار میگیرند. آیا میتوان گفت که رویکرد جشنوارهها نسبت به سینمای ایران تغییر کرده است؟
با تغییر رویکرد این جریان نسبت به کلیت سینما موافق نیستم چراکه آنها اصلاً نمیتوانند رویکرد خود را تغییر دهند. برای این انحراف تمدنی که خودش را خیلی هم متمدن میداند راهی جز تأکید روی انحرافات جنسی باقی نمانده است و مهمترین و بارزترین چیزی که باید روی آن تأکید کنند همین موضوعات است و چارهای جز پیشروی در این زمینه ندارند اما خودشان میدانند و فهمیدهاند که در بنبست هستند ولی باید وانمود کنند که مسیرشان ادامه دارد.
اما درباره فیلمهای ایرانی که اخیراً تصمیم گرفتهاند که دیگر آثار رسمی کشور ما را نپذیرند رویکردشان را تغییر دادهاند و سعی دارند فیلمهایی سفارش بدهند که حتی اگر ممکن است در ایران مجوز هم بگیرند و ساخته شوند و در جشنوارههای مطرح هم راه پیدا کنند و جایزه هم بگیرند اما شرطشان این است که تأکید آن آثار روی انحراف یا مسائل جنسی باشد.
پیشبینی شما از این تغییر رویکرد و نتیجه آن برای سینمای ایران چیست؟
اتفاق خاصی رخ نخواهد داد چون آنها در بنبست هستند و فقط دست و پا میزنند مثل انسانی که نزدیک است غرق شود اما در حین دست و پا زدن سوت میزند و وانمود میکند که هیچ اتفاقی برایش رخ نداده است. بالاخره وقتی در باتلاق قرار گرفتید با دست و پا زدن غرق میشوید ولی تا غرق شدن کامل میتوانید سوت بزنید و وانمود کنید که اتفاقی رخ نداده، مثل همین جریان که وانمود میکند هیچ اتفاقی برایش رخ نداده و همچنان مشغول پیشبرد اهداف خود است.
اما در بین آثاری که معمولاً جایزه بهترین فیلم را از جشنوارههای مطرح دریافت میکنند طی سالهای اخیر موضوعات جنسی کمتر شده یا حداقل مسائل جنسی موضوع اصلی فیلمها نیست.
کوششهایی دارند که ظاهر خود را متفاوت از چند سال گذشته که پرداختن به مسائل جنسی خیلی پر رنگتر بود، نشان دهند اما باید این نکته را در نظر داشت که آنها نسخه بدیل تمدنی را که بتواند مقاومت کند، ندارند و این موضوع خود را در اتفاقات دیگر نشان میدهد که برای نمونه میتوان جنگ اوکراین را مثال زد. در این جنگ مشخص شد آن کسی که حاضر است جان خود را برای حفظ سرزمینش فدا کند، روسها هستند. در بین اوکراینیها البته گروههایی هستند که جانبازی و فداکاری میکنند که اینها به جنبه تمدنی فاسد و در حال زوال آنگلوساکسونی تعلق ندارد اما یک ایدئولوژی منحط دارند.
مرگ سینما دور از ذهن نیست
اگر نگاه جشنوارهای به سینما داشته باشیم مهمترین جشنوارهها مربوط به کشورهای اروپایی و آمریکا هستند و اگر نگاه گیشهای داشته باشیم باز هم پر فروشترین آثار سینمایی به همین کشورها مربوط میشود. چرا این سمت دنیا که به گفته شما صاحب تمدنی واقعی و با قدمت است نتوانسته سینمایی قدرتمندتر از جبهه مقابل خود داشته باشد؟
سینما اصولاً جزو نیازهای ذاتی انسان نیست؛ این جمله سیدمرتضی آوینی است و معنای جمله شهید آوینی این است که در یک تمدن اصیل اسلامی ممکن است که مردم علاقه چندانی به این تفریح نداشته باشند. البته که منظور من حذف سینما نیست اما مشخصاً ممکن است مردم سینما را دنبال نکنند و استقبالی که همواره از سینما صورت گرفته ممکن است در یک نقطهای متوقف شود و سینما کمتر مورد استقبال قرار بگیرد.
جایی در نوشتههای اشپنگلر خواندم که نوشته بود یک روزی میرسد که مردم شهرهای بزرگ داوطلبانه و از روی بیمیلی این شهرها را با آسمانخراشهایش ترک میکنند و به طبیعت روی میآورند. بدون شک رخ دادن این اتفاق کاملاً محتمل است.
جالب است مسلمانان بر این عقیدهاند که زمان ظهور امام زمان (عج) شمشیر حکومت میکند و اسلحه گرم از کار میافتد. احتمالاً تصور بر این است که معجزهای رخ میدهد که اسلحه گرم از کار میافتد در حالیکه حتی میتواند اینچنین نباشد و مردم خودشان به این عقیده برسند که نباید از اسلحه گرم استفاده کرد یا مثلاً یک مرجع دینی استفاده از اسلحه گرم را ممنوع کند. مسلمانان چنین دورههایی را تجربه کردهاند و یک نمونه متأخرش را میتوان مربوط به امام خمینی (ره) دانست که در اواخر دوران پهلوی هر فتوایی از سوی امام (ره) با استقبال شدید مسلمانان همراه بود و اگر همین الان مرجعی با نفوذ امام (ره) برای تمام مسلمانان فتوا میداد که حمل اسلحه گرم برای همه ممنوع است، مطمئناً دیگر کسی از اسلحه گرم استفاده نمیکرد و کسانی که نمیخواستند به این فتوا عمل نکنند هم مجبور بودند اسلحههایشان را پنهان کنند.
بنابراین وقتی ممکن است چنین اتفاق دور از ذهنی رخ دهد اینکه سینما یک روزی خود به خود کماهمیت شود و حتی بمیرد و جزو جنبههای بارز تمدن امروز یا فردا نباشد دور از ذهن نیست و هر لحظه ممکن است سینما به پدیدهای بی اهمیت تبدیل شود که ما هم دیگر اصرار نداشته باشیم که حتماً باید سینما داشته باشیم، سینمایمان قدرتمند باشد و با اروپا رقابت کند.
فیلمهای جدی جایی در پرده سینماها ندارند
شما چند سال پیش هم به این نکته اشاره کرده بودید که ممکن است سینما خیلی زود از بین برود. آیا از آن زمان تا الان نشانههایی از نابودی یا روندی رو به نابودی میتوان مشاهده کرد؟
بله، همین که سینمای جدی به سینمای فرعی تبدیل شده و از پرده سالنهای سینما افتاده و مردم ترجیح میدهند این فیلمها را در خانه ببینند و تماشاچیان بزرگسال برای سینما رفتن فیلمهای کمدی را ترجیح میدهند یا فیلمهای ترسناک یا جنس عجیب و غریبی از سینمای کمدی که کمدی- ترسناک است یا در نهایت فیلمهای اکشن، انیمیشنها و فیلمهای ابرقهرمانی پردههای سینماها را گرفتهاند نشان میدهد که تماشاچیان امروز سینما، کودکان هستند؛ مگر اینکه فیلم کمدی باشد و مشخص است که فیلمهای جدی جایی در پرده سینماها ندارند یا سهمشان از سالنها بسیار بسیار اندک شده است. همه این ویژگیها و اتفاقات مقدمه مرگ سینماست.
سینما به هیچوجه جایگاه و مقام ادبیات را ندارد
زوال سینما ارتباط چندانی با زوال تفکر ندارد
برخی منتقدان سینما را هنری متفکر میدانند و حتی برخی آنقدر این هنر را جدی میگیرند که میگویند بسیاری از فیلسوفها اگر امروز به دنیا میآمدند به جای نوشتن کتاب، فیلم میساختند. آیا نابودی سینمای جدی اتفاقی ناگزیر برای سینماست یا دلیل آن میتواند کمبود متفکر در جهان امروز باشد؟
سینما به هیچوجه جایگاه و مقام ادبیات را ندارد. برخی زبان و ادبیات را موهبت الهی میدانند و برخی معتقدند که زبان و ادبیات اختراع بشر بوده اما در هر صورت هنوز زبان پرکاربردترین روش ارتباط است و پیچیدگیها و ظرایفی دارد که سینما و زبان تصویر از پس آن برنمیآید. قطعاً زبان تصویر هم ویژگیهایی دارد که افراد دارای تبحر در عکاسی و نقاشی میتوانند به فیلمشان غنای مفهومی بیشتری ببخشند اما در خود سینما هم یک فیلم قدرتمند و با کیفیت بخش اعظم کیفیت خود را از ادبیات خوب میگیرد.
ادبیات به صورت خالص مقام دیگری دارد و به همین دلیل نمیتوان گفت که یک فیلسوف بزرگ در دوران پیش از سینما در صورت دستیابی به این هنر کتاب نمینوشت و فیلم میساخت. بنابراین زوال سینما ارتباط چندانی با زوال تفکر ندارد.
جشنوارههای خارجی جذابیت قدیم را ندارند
با همه این تفاسیر و با وجود وضعیتی که در سینمای جهان وجود دارد و همچنین نگاه مدیران فرهنگی ما به سینما، چه آیندهای را برای سینمای ایران تصور میکنید؟
در دولتهای بسیار قبلتر کشورمان، حتی میتوان گفت که در نیمه دوم جنگ برای نفوذ سینمای ایران در جشنوارههای جهانی برنامهریزی شد که این برنامهریزی در سالهایی موفق بود و به نتایج خوبی رسید.
بعدتر حضور ما در جشنوارههای خارجی با ضد حمله خود جشنوارهها روبرو شد و کشورهای خارجی با استفاده از جذابیتهایی که داشتند در برخی مواقع کار را به جایی رساندند که به فیلمسازان ایرانی سفارش فیلم میدادند و حتی بودجه ساخت اثر را هم تأمین میکردند، اما نفوذ جشنوارهای ما به حداکثر خودش رسید و با جایزهها و حضور در جشنوارههای جهانی از طریق فیلمهایی انسانی، اسلامی و اخلاقی که تصویری جدید از کشور عرضه شد اگر قرار بود ایران به عنوان یک کشور تروریست و یک تهدید برای تمام دنیا معرفی شود دیگر امکانپذیر نبود و اگر سینما میخواست از این طریق برای وزارت امور خارجه و فعالیتهای دیپلماتیک کشور نفعی داشته باشد، نقشش را ایفا کرد و به اوج خودش رسید به طوریکه امروز بسیاری از فیلمسازان ایرانی جزو بهترین فیلمسازان دنیا به حساب میآیند.
ولی حالا حضور در جشنوارههای جهانی احتمالاً دیگر آوردهای برای وزارت امور خارجه ندارد و از آن طرف جشنوارههای خارجی هم دچار زوال شدهاند و دیگر جذابیت قدیم را ندارند و ضد حمله آنها هم نتوانست آنها را به اهدافشان برساند چون همانطور که گفتم آنها در جنگ تمدنیشان دچار مشکل شدهاند و اعتماد به نفسشان را از دست دادهاند و همین میتواند منجر به کمرنگ شدن آن سینمایی شود که در کشور ما سینمای جشنوارهای به حساب میآمد.
امروز برنامهای که باید پیگیری شود و مدیران ما هم متوجه آن هستند ساختن فیلمهایی است که در بازار واقعی جهانی نفوذ کند که مطمئناً یکی از این بازارهای مهم کشور چین است که در طول سال حدود ۱۲ میلیارد دلار درآمد دارد و نفوذ به بازار این کشور و کشور روسیه کاملاً امکانپذیر است و علاوه بر آن ما میتوانیم به بازار دنیای عرب نیز نفوذ کنیم. فیلمسازان ایرانی باید این کار را انجام دهند و دولت هم میتواند کمککننده باشد که به نظر من مدیران متوجه هستند و تلاشهایی دارند که بعد از پایان بحرانهای ناشی از کرونا برای دستیابی به بازارهای جهانی اقدام خواهند کرد.
آیا در جشنواره فجر سال گذشته ما فیلمهایی داشتیم که بتوانند در این بازارهای جهانی موفق عمل کنند؟
در جشنواره گذشته چنین فیلمهایی نداشتیم چرا که تازه در دومین سال پس از کرونا هستیم ولی به نظر میرسد که مدیران فکرهای بلند پروازانهای برای دستیابی به بازارهای خارجی دارند. البته در دهه ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ هم اقداماتی در این راستا صورت گرفت که متأسفانه بدشانسیهایی هم باعث شد که فیلمهای بزرگی که شانس خودنمایی در بازارهای جهانی را داشتند یا ساخته نشدند یا با مشکل مواجه شده و به نتیجه نرسیدند.
بیماری سیفالله داد یکی از بدشانسیهای غیرمنتظره سینمای ایران بود. او پس از فیلم «بازمانده» میتوانست فیلمهای بینالمللی بسازد که در بازار دنیای عرب بیننده داشته باشند. فیلم «محمد رسول الله (ص)» به دلیل اینکه در جو نامناسبی عرضه شد نتوانست اتفاق خاصی رقم بزند، فیلم «رستاخیز» دچار مشکل و سانسور شد و بهترین فیلمسازهایی که میتوانستند در عرصه جهانی کاری رقم بزنند دچار مشکل شدند و ما نتوانستیم پروژه نفوذ در گیشههای دنیا را به خوبی پیش ببریم و من هم در آن سالها درگیر ساخت «فرزند صبح» بودم که با مشکلاتی مواجه شد.
با این حال هنوز هم میتوان در بازارهای جهانی نفوذ کرد و جوانانی که توانایی ساخت فیلمهای بزرگ دارند میتوانند آثاری خلق کنند که به بازار واقعی خارج راه پیدا کنند. مقدمات این اتفاق فراهم شده و ما پخشکنندههایی داریم که توانایی این نفوذ را دارند.
ارسال نظر