دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۴

نقدی بر آخرین اثر سینمایی بهروز شعیبی/ «سیانورِ» حیات بخش!

سیانور

سینماپرس/ مهدی خرامان: سیانور شباهتی به سینمای ایران ندارد، کلاسیک‌های امریکایی را تداعی می‌کند، هنری که برخلاف نام فیلم، حیات‌بخش است. در هر حال سیانور فیلمی قصه گو وداستان محور است که مخاطب با وجود تدوین اشتباه اما داستان را پس نمی‌زند و تا آخر با کاراکترهای بهروز شعیبی همراه می‌شود که نشان دهنده این است که کارگردان از امتحانی سخت پیروز بیرون آمده است.

سیانور شباهتی به سینمای ایران ندارد، کلاسیک‌های امریکایی را تداعی می‌کند، هنری که برخلاف نام فیلم، حیات‌بخش است. بهروز شعیبی مخاطب را در هفت شهر عشق عطار می‌گرداند و انسان‌ها را در هر وادی( طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید و در نهایت فنا)به تصویر می‌کشاند. آخرین اثر بهروز شعیبی در نقطه آغاز، نوید یک درام عاشقانه را به مخاطب می‌دهد(پرده اول) اما با هر بازگشت به گذشته رازی را برملا می‌کند (پرده دوم)، رازهایی که از داستانی با پایان تلخ پرده بر می‌دارد اما کارگردان به خوبی توانسته است قدرت هنر هفتم را به رخ بکشاند و شکست را به یک پیروزی دلچسب تبدیل کند (پرده سوم).


سیانور قصه تغییرایدئولوژیک سازمان منافقین را روایت می‌کند، اما در دل داستان‌های کوتاه با نگاهی عاشقانه، هما اعتمادی(هانیه توسلی) زنی چریک و جاه‌طلبی است که برای ارتقا در سازمان مجبور به رهایی عشق جوانی خود و تن دادن به ازدواج درون‌سازمانی می‌شود و حتی به دستور سازمان حس مادری خود را سرکوب می‌کند(طلب)، امیر فخرا (پدرام شریفی)دانشجوی دانشکده پلیس که به تازگی وارد دنیای مخوف ساواک شده است، وارد پرونده پیچیده دستگیری عوامل ترور مستشارهای امریکایی می‌شود و از سوی دیگر باید میان عشق به هما و وفاداری به ساواک یکی را انتخاب کند(عشق)، بهمنش(مهدی هاشمی) مسئول پرونده که در گذشته باعث نابودی هسته مرکزی سازمان شده است بار دیگر به بازی گرفته می‌شود تا دوباره با آنها دست و پنجه نرم کند(استغنا)، لیلا زمردیان(بهنوش طباطبایی) رابط و هم‌تیمی هما اعتمادی که انشعاب فکری همسر خود، مجید شریف‌واقفی را به سازمان گزارش می‌دهد و ناخواسته باعث شهادت او می‌شود و خود را میان دوراهی همسر و سازمان می‌یابد(توحید)، وحید افروخته که یکی از مهم‌ترین مهره‌های سازمان است بعد از دستگیری با ساواک همکاری می‌کند و نقش خود را در ترور مجید و مرتضی بازگو می‌کند (طلب) و در آخر مجید شریف‌واقفی (بهروز شعیبی) و مرتضی لبافی‌نژاد (بابک حمیدیان) از اعضای ارشد سازمان که با گرایش اسلامی فعالیت می‌کردند نگاه مارکسیستی محض تقی شهرام(فرزین صابونی) را رد می‌کنند و سازمان تصمیم به ترور آنها می‌گیرد(فنا) که تمامی این داستان‌ها در نقاط پیرنگی که مبارزه بر سر پیروزی و شکست، مرگ و زندگی و در آخر عشق و نفرت است به یکدیگر می‌رسند.
چنین پیرنگ عظیمی انتخاب و چینش درست بازیگران را می‌طلبد؛ بازیگرانی که«من» را کنار بگذارند و در اختیار «ما» بمانند، نگاهی که به وضوح در سیانور دیده می‌شود و شاید بهترین سکانس صحنه شکنجه مرتضی لبافی‌نژاد است که با میزانسنی درست نه تنها بازی مهدی هاشمی که به عنوان شکنجه‌گر است در نقطه طلایی تصویر به چشم نمی‌آید بلکه به دیده شدن درد در چهره پارتنر خود یعنی بابک حمیدیان کمک می‌کند و یا از سوی دیگر شخصیت‌سازی‌های روی لبه تیغ که اگر از دنیای ساخته شده سیانور خارج می‌شد نه‌تنها فیلم را از قصه‌گویی دور می‌کرد بلکه عصبانیت مخاطب را هم به ارمغان می‌آورد (مانند زبان بدن و تغییرات صدای مهدی هاشمی که به زیبایی به ریتم فیلم کمک کرده است و به معنای واقعی می‌توان ضرباهنگ سیانور را در دستان مهدی هاشمی احساس کرد) اما گاهی شخصیت‌های ایجاد شده توسط کارگردان مخاطب را پس می‌زند که شاید بازی خوب حامد کمیلی در شخصیت بد ساخته شده و اشتباه وحید افروخته یا در بعضی از سکانس‌های تقی شهرام بتواند مخاطب را از فیلم دور کند، اما اگر از بازیگری گذر کنیم به شاخص‌ترین ابزار پشت دوربین یعنی طراحی صحنه برخورد می‌کنیم که نیمی از باورپذیری قصه را به دوش دارد اما از سوی دیگر تدوین اشتباه چنان ضربه سهمگینی به فیلم ‌زده است که مخاطب تا مدتی گیج و گنگ می‌ماند و همیشه از فیلم عقب‌تر حرکت می‌کند، شاید بهروز شعیبی اهمیت تمرکز در داستان را فراموش کرده است، زیرا زمانی که کارگردان فکت‌های پی‌درپی را به ذهن مخاطب روانه می‌کند نباید با تدوین پیچیده او را عقب براند و مخاطب زمانی را در بازسازی جورچین کارگردان تلف کند بلکه تدوین باید کمک کند تماشاگر همپای داستان جلو بیاید.

تدوین درست همذات پنداری را به ارمغان می‌آورد وبه همین دلیل صحنه ترور نافرجام مرتضی لبافی‌نژاد را می‌توان به عنوان یک چینش اشتباه یادآوری کرد (زیرا مخاطب هنوز شناختی از مرتضی ندارد) و از سوی دیگر سکانس شهادت مجید شریف واقفی با میزانسی مناسب و بازی درست شعیبی با چهره‌ای خندان وصحنه کلوز آپ از دستان بدون اسلحه که تفکر عدم حذف را در ذهن مخاطب یادآوری می‌کند به نمایش در می‌آید که مخاطب به خوبی علت آن خنده را درک می‌کند. در هر حال سیانور فیلمی قصه گو وداستان محور است که مخاطب با وجود تدوین اشتباه اما داستان را پس نمی‌زند و تا آخر با کاراکترهای بهروز شعیبی همراه می‌شود که نشان دهنده این است که کارگردان از امتحانی سخت پیروز بیرون آمده است.

منبع : روزنامه جوان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.