به گزارش سینماپرس، امرالله احمدجو (کارگردان و فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون) که ساخت آثاری چون سریال «روزی روزگاری»، «تفنگ سرپر» و فیلم سینمایی «شاخههای بید» را در کارنامه خود دارد، درباره سینمای تاریخی با ایلنا گفتگویی داشت که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر میگذرانید:
آیا میتوان برای نگارش فیلمنامههای تاریخی فقط به متون تاریخی اعتماد کرد؟
تاریخ غالباً خودش دستخوش تحریف واقعیت است و بسیار اندک است نکاتی در تاریخ که بدیهی و قطعی باشند و بر آن تأکید شده باشد. تاریخ ملغمه است و موارد بسیار اندکی در تاریخ وجود دارد که ناظری خود شاهد واقعهای بوده که البته همین موارد هم شامل بینش، موقعیت و شرایط این ناظر میشود که روایتش را با آن مطرح کرده است.
تاریخ در اکثر موارد شامل شنیدهها و یادداشتهای دیگران است که تاریخنگار بر اساس آن شنیدهها و نوشتهها تاریخ را بازنویسی کرده است. نکته دیگر این است که باید بدانیم تاریخنویس انسان است؛ بر انسان وقتی زمانی بگذرد، آنچه را که دیده در خیالش بازپروری میکند و ممکن است شکل دیگری به خودش بگیرد و به همه این مسائل باید این نکات را هم اضافه کنیم که در بسیاری موارد تاریخنویس برای حفظ جانش سعی دارد مضمون نوشتهاش را در لفافه مطرح کند یا اصلاً از بیان آن منصرف شود. حتی ممکن است تاریخنگار به غرض برای به دست آوردن دل حاکم یا حتی ارتزاق و دلایل مختلف تاریخ را نوشته باشد.
از آنجا که تاریخ اغلب با خیال سر و کار دارد، میتوان آن را نوعی رمان دانست. بنابراین تاریخ را در درجه اول میتوان نوعی داستاننویسی دید که در آن پوسته برخی واقعیتها وجود دارد و بنابراین خودِ تاریخ ستون محکمی برای تکیه بر واقعیت نیست و تعریف کردن آن هم طبیعتاً همینطور است.
بنابراین چه زمانی میتوان یک فیلم یا سریال را به تحریف تاریخ محکوم کرد؟
وقتی داستاننویس یا فیلمنامهنویس به سراغ تاریخ میرود، باید دید که اهداف او چیست. اگر نویسنده بپذیرد آنچه که در متون تاریخی روایت شده، واقعیت است و هدفش این است که دقیقاً همان واقعیت را به تصویر بکشد، کارش به نوعی بازسازی تبدیل میشود که آن را میتوان شکلی از مستند دانست که مستندی خستهکننده میشود و نهایتاً میتوان به آن صفت آموزنده داد تا مخاطبانش بدانند در فلان دوره تاریخی چه گذشته است.
دستیابی به همین هدف هم مشروط به مسائل بسیاری است، فیلمساز باید بتواند معماری آن زمان مورد نظر را برای دکورهایش شناسایی و بازسازی کند، توجه به گویش، لباس، روابط اجتماعی و... از ملزومات ساخت آثاری است که مولفش قصد دارد اثری کاملاً دقیق بر پایه اسناد تاریخی بسازد تا برچسب تحریف به اثرش الصاق نشود.
اما درباره داستان نوشتن، ماجرا تفاوت دارد، داستان ملهم و برگرفته از تاریخ است چرا که فیلمنامه اثری نمایشی یا دراماتیک است و برای درام شما باید اقتضاعاتی را در نظر داشته باشید.
برای مثال میتوان به تعزیه اشاره کرد. نمونهای شاخص و مشخص است که تعزیه به هیچوجه روایتگر تاریخ عاشورا نیست بلکه روایتی ملهم از تاریخ عاشورا است و نوعی مرثیه مرسوم است که به شکلی آیینی برگزار میشود و نمیتوان گفت که تعزیه تحریفگر واقعه عاشورا است چرا که هدف آن روایت این واقعه نیست بلکه هدفش نمایش و تکان دادن عواطف مخاطب است. کسانی که علاقهمند به خواندن تاریخ عاشورا هستند باید به کتابها یا وعاظ محقق مراجعه کنند چراکه تعزیه یک کار نمایشی بر اساس تاریخ عاشورا است.
وقتی شائبه تحریف درباره یک فیلم سینمایی یا سریال مطرح میشود باید مشخص شود که تحریف از چه چیزی صورت گرفته است. معمولاً وقتی میگویند فلان اثر تحریف تاریخ است بر این عقیدهاند که موضوع و اتفاق به اشتباه روایت شده و در تاریخ به شکل دیگری نوشته شده است اما کسی به گفتگوها اشاره نمیکند چرا که در تاریخ هیچگاه گفتگوها ثبت نشدهاند و مواردی که در آنها گفتگوها به ثبت رسیدهاند بسیار اندک است؛ به عنوان مثال در تاریخ بیهقی میتوان موارد اندکی پیدا کرد که گفتارها ثبت شدهاند اما تاریخ در واقع ثبت کلیات است و جزئیات در آن معمولاً جایی ندارد.
به همین دلیل داستاننویس که مجبور به شخصیتسازی است باید یکی از ابزارهایش که گفتگونویسی است را بر اساس خلاقیت خود به کار ببرد و مطمئناً وقتی گفتگوها به ثبت نرسیدهاند، نویسنده از قوه تخیل خود استفاده میکند. در این میان کسانیکه معترض به تحریف هستند هیچگاه به این موارد اشاره نمیکنند که نویسنده داستان برای شخصیتپردازی و استفاده از ابزار دیالوگ یا گفتگو در شرایطی که گفتگویی در تاریخ به ثبت نرسیده، باید چه کاری انجام میداد؟ وقتی از داستاننویس درباره منبع مورد استفادهاش برای نوشتن گفتگوها پرسش میشود، مطمئناً منبعی جز خیال وجود ندارد و این مربوط به همه کارهای تاریخی در مدیوم سریال، فیلم یا رمان میشود و هیچ یک از این آثار نیاز به آموزش تاریخ ندارند چراکه اساساً کار هنری هدف اولش آموزش نیست و اصلیترین هدفش پالایش و صیقل دادن روح و ارتقای سلیقه است و چون از فیلتر ذهن عبور میکنند، میتوانند معانی را هم نشر دهند.
به عنوان مثال سریال «سربداران» که چندین بار از تلویزیون پخش شده است چیزی از تاریخ سربداران در ذهن مخاطبانش ثبت نکرده اما تأثیر خود را گذاشته است و مهمترین مسئله هم این است که ما بدانیم سریال چه تأثیری در ذهن مخاطبانش گذاشته است. در واقع در همان لحظه که مخاطب اثر را میبیند تأثیر عاطفیاش را حس میکند و مثلاً از ظلم به خشم میآید یا از نیکیها خشنود میشویم و این اتفاقات روح ما را در درجه اول پالایش میدهند اما اگر یک کار تاریخی بتواند چنان دقیق عمل کند که هم تاریخ را درس داده باشد و هم بتواند عاطفه مخاطب را تکان دهد، میتوان به آن عنوان شاهکار داد و شاهکار هر از گاه خلق میشود.
بنابراین میتوان گفت که رفتن به سراغ تاریخ یک عمل اقتباسی است؟
کاملاً همینطور است و برگرفتن یا اقتباس کردن از تاریخ تعریف درستتری است تا اینکه ما انتظار داشته باشیم تاریخ مو به مو و دقیق روایت شده باشد.
علاوه بر پالایش روح یا تکان دادن عواطف مخاطب، آیا میتوان ثمره دیگری از آثار تاریخی به دست آورد؟
ضعیفترین و بدترین اثر تاریخی یک امتیاز ذاتی درون خودش دارد و آن نکتهای است که در همه آثار دراماتیک تاریخی مشترک است.
همه آثار تاریخی موضوع را به عرصه اجتماع میآورند و پس از مطرح شدن موضوع منتقدان وارد عمل میشوند و در این میان تاریخنویسها به بررسی تاریخی موضوع میپردازند و چون عموماً تاریخدانها نسبتی با درام ندارند و شناختشان درباره صنعت درام و فوت و فن آن بسیار اندک است و خودِ موضوع را مورد بررسی قرار میدهند و موضوع مطرح شده مدتی نقل محافل میشود و موضوع به نوعی شکافته میشود. بنابراین ژانر تاریخی یک امتیاز حتمی و مثبت نسبت به دیگر ژانرها دارد و این ویژگی در همه آثار مشترک است.
آیا در بین آثار ایرانی، نمونهای وجود دارد که آن را شاهکار بدانید؟
من همه فیلمها و سریالهای تاریخی ایرانی را ندیدم اما در مورد آثاری که توفیق دیدنشان را داشتم باید بگویم که شاهکاری ندیدم اما آثار فوقالعاده زیبا، عالی و درجه یک در تاریخ سینمای ایران وجود دارد.
در بین آثار ایرانی نمونهای وجود ندارد که هم بتواند تاریخ را برای دانشجویان، دانشآموزان و مخاطبان درس دهد و هم بتواند تأثیر عاطفی داشته باشد اما یکی از کارهای بسیار بزرگ تاریخی که نعمات بسیاری از این اثر متوجه سینمای ایران شد سریال «هزار دستان» مرحوم علی حاتمی است.
ایشان «کمیته مجازات» را دستمایه قرار دادند و داستانی طولانی را با تخیل خودشان روایت کردند و دیالوگهایی در این اثر وجود دارد که خاصِ سینمای علی حاتمی است و او پایهگذار این ادبیات در سینمای ایران بود. دیدن این فیلم برای بسیاری از افراد لذتبخش بود و یک اثر سینمایی هم با عنوان «کمیته مجازات» از این سریال استخراج شد که دیدن آن هم بسیار لذتبخش است و به واسطه این اثر بزرگ یک شهرک سینمایی نیز ساخته شد و این یادگار و امکان بزرگی است که برای سینمای ما ایجاد شد و کارهای بسیاری پس از ایشان در همین دکور ساخته شد که میتوان علی حاتمی را بنیانگذار آبادی و پا گرفتن شهرک غزالی دانست که به این شهرک در سینمایمان بسیار نیاز داشتیم.
این سریال تاریخی ثمرات و نعمات بسیاری برای سینمای ایران داشته اما نمیتوان آن را با تعریفی که من از شاهکار بیان کردم، یک شاهکار دانست. به طور کل باید بگویم که رویکرد ما در سینما و تلویزیون به کارهای تاریخی قابل قبول و قابل دفاع است که البته باید محققان و منتقدان درباره آن صحبت کنند.
چرا تولیدات تاریخی ما در سالهای اخیر کاهش پیدا کرده است و سینمای تاریخی ایران امروز در چه سطحی است؟
به نظر من ژانر تاریخی یک ژانر بسیار مفید است که همواره با هر اندازه که تولیداتی در این ژانر داریم میتوانیم بگوییم که همچنان آثار تاریخی کم است و باید بیشتر تولید شود. ما تاریخ بسیار پر فراز و نشیب داریم که مملو از ماجراهای جذاب برای دستمایه قرار گرفتن فیلمسازان است.
لازمه ساخت فیلمهای تاریخی وجود تدارکات وسیع است که این یکی از مشکلات موجود بر سر راه تولیدات اینچنین به حساب میآید. تولید فیلم یا سریال تاریخی شرایط بسیار متفاوتی با آثار روز دارد، به عنوان مثال وقتی یک کار تاریخی ضبط میشود هر نوع صدایی اعم از صدای هواپیما که از آسمان عبور میکند تا ماشینهایی که در جاده هستند، باید حذف شوند. نوع دیالوگها باید مختص سینمای تاریخی باشد که در آنها اغلب عبارتهای نامأنوس به چشم میخورد و همین عبارتها کار را برای بازیگر سخت میکنند و منجر به کند شدن پروسه فیلمبرداری میشود. بنابراین کارگردان یک فیلم تاریخی باید همت بلندی داشته باشد و کسانیکه کار تاریخی ساختهاند کاملاً در جریان مصائب و مشکلات تولید این آثار هستند و چون نیاز به سرمایه، زمان و دقت و تلاش بیشتر هستند میزان تولیدات در این ژانر هم اندک است.
اغلب آثار من قصهشان در زمان قدیم میگذرد و با وجود اینکه در بخشهایی از «روزی روزگاری» یا «تفنگ سرپر» به وقایع تاریخی نیز اشاره یا پرداخت میشود نمیتوان گفت که این آثار صرفاً آثار تاریخی هستند. در سریال «سلمان فارسی» هم من در کنار آثار میرباقری بودم و نگارش فیلمنامه این اثر به طور کامل متعلق به آقای میرباقری است. تا جایی که من کار تاریخی، نحوه و نوع اجرا را میشناسم اصلاً نمیخواهم درباره آسیبها صحبت کنم چراکه میدانم همکاران من چه مشکلات عظیمی در تولید داشتهاند و به همین دلیل آسیبشناسی را به دوستان منتقد میسپارم و به فرمایش کوروساوا اشاره میکنم که میگوید تحسین حتی در مواقعی که هنرمند مستحق آن نیست، بیشتر کارآمد است تا انتقاد.
ارسال نظر