جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۰

نقدی بر فیلم هاتف علیمردانی

«مردن به وقت شهریور»؛ عاری از جسارت و ظرافت در بیان

مردن به وقت شهریور

سینماپرس: محسن سلیمانی فاخر/ صحنه های فرار «سینا» از خانه و خوش گذرانی های او با دوستانش اصلی ترین زمان فیلم را به خود اختصاص می دهد بدون اینکه پیامدی از آن رفتارها در طول فیلم نشان داده شود.

"مردن به وقت شهریور"، شبیه یادداشت هایی ست که در نشریات زرد یا حوادث روزنامه ها درج شده اند و مشکل اصلی فیلم هم از همین جا شروع می شود. نحوه ی پرداخت به موضوع ساده انگارانه است. هر چند فیلمساز به ظاهر دغدغه اجتماعی دارد و می خواهد تفاوت و تعارض نسل ها و آسیب های ناشی از آن را به مخاطب یادآور شود اما این تفکر در پردازش به بن بست اساسی راه یافته است.

این فیلم تاریخ مصرف دار، با نگاهی غیر آسیب شناسانه مسائل و مشکلات و رابطه آن ها با خانواده هایشان را مرور می کند. طرح مسئله ایی که با حضور خاموش و کم رونق دو سوپراستار، با هدف جذب مخاطب، ناتوان در جمع بندی و نتیجه گیری به پایان می رسد.

فیلم می خواهد بیانگر مشکلات اجتماعی جوانان باشد. در واقع فیلمساز از اهمیت خانواده سخن می گوید این که امن ترین جا برای جوانان خانواده است؛ ولی در عمل از واقع گرایی و شعور و تفکر جوانان فیلم فاکتور می گیرد و هیچ قوه درایتی در هیچ کجای اثر برای آنان در نظر نمی گیرد.

"مردن به وقت شهریور" روایت جوانی است که خانواده ای از هم گسیخته دارد و عدم حمایت عاطفی خانواده اش باعث شده تا تجربه هایی تلخ را از سر بگذراند. او که علاقه و استعداد زیادی در موسیقی دارد نیازمند احترام و توجه ویژه از جانب اطرافیان خود است، سر خورده از بد رفتاری های خانواده با خواننده ی رپی به نام ام جِی آشنا می شود. حال عدم ارتباط صحیح او با پدرش باعث می شود او و خواهرش در دامی گرفتار شوند. شخصیت های نه چندان لازم در فیلم همچون "هانیه توسلی "در روند داستان هیچ کمکی نمی کند. هر چند که می خواهد وجود نامادری  و پیامد های طلاق را در فیلم تبیین کند اما در نتیجه فقط کستینگ فیلم را به اصطلاح قوت می دهد.

با این حال حتی با وجود "حمید فرخ نژاد" در کاراکتری خام و منفعل، ایده فیلم و گره هایی که در داستان ایجاد می شود کشش لازم برای پیگیری مخاطب سینما را ندارد. روایت یک خطی بدون ایجاد هیچ نقطه عطفی به کسل ترین شکل ممکن ادامه پیدا می کند تا زمانی که  در۱۰ دقیقه اخر هم گره ایجاد و هم این گره ها باز می شود.

صحنه های فرار سینا از خانه و خوش گذرانی های او با دوستانش اصلی ترین زمان فیلم را به خود اختصاص می دهد بدون اینکه پیامدی از آن رفتارها در طول فیلم نشان داده شود. نامادری سرگردان، پدری درگیر و ناکاربلد، مادری بی مسئولیت و خواهری که یکباره در داستان سهم پیدا می کند کاراکتر هایی هستند که  می خواهند پیام آور دنیای جوانان باشند.

از سویی دیگر به تصویر کشیدن دنیای نوجوانان مستلزم عبور از خط قرمز هایی ست که هم جسارت می طلبد و ظرافت در بیان و تصویر از طریق واکنش ها و پیامد های آن که در فیلم به شکلی ابتر و تصنعی عنوان می شود. در سکانس رقصیدن جوانان مقابل دخترها آنقدر تصنعی و سرد است که جز خنده کارکردی برای فیلم ندارد.

هر چند که فیلمساز از سیاه نمایی پرهیز کرده اما شخصیت سینا که در مقابل خانواده عصیانگر است، در واکنش به اقدامات ام جی از موضع ضعف عمل می کند، تا یک فیلم سطحی نگر به مخاطب عرضه شود، چرا که هیچ منطقی در کنش ها وجود ندارد، این جوان درس خوان پشت کنکوری با تلنگری کوچک و پرداخت نشده سریعا تغییر موضع و هدف می دهد و مانند کودکی ۵ ساله از رفقایی که شدت نارو زدنشان عیان و بارز است به راحتی اغوا می شود.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.