دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۲

نگاهی به فیلم جدید بهروز افخمی

«آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»؛ توجه به اهمیت خانواده از دریچه طنز

فیلم سینمایی آذر، شهدخت، پرویز ودیگران

سینماپرس: منیژه بهارلو/ «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» فیلمی از بهروز افخمی است که اکنون روی پرده است و به خانواده به عنوان نهاد اصلی و مهم زندگی توجه دارد.

فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» به کارگردانی بهروز افخمی، اثری از ژانر اجتماعی که موضوع طلاق و مهاجرت را دستمایه خود قرار داده است. آغاز فیلم با دعوای خانوادگی آغاز می ‏شود، دعوایی که فقط تصویری از آن را تماشاگر شاهد است و راوی به روایت ‏کردن داستان فیلم می ‏پردازد، داستانی که چه بود، تا فیلم به این نقطه رسیده است. چیزی که به نازیبایی فیلم در آغاز می ‏افزاید و نریشن نچسب آن، فیلم را غیر سینمایی می ‏کند، زیرا نریشن، زمانی سینمایی است که تفسیر و تصاویر را در قالب کلمات آن بشنویم.  ولی فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» از این هم پا را فراتر می ‏گذارد. فقط صداست که می‏ شنوی و تصاویر مرتبط با آن وجود ندارد.

از سوی دیگر، زمانی نریشن زیبا می ‏شود که همخوانی بین صدا و تصاویر باشد و بتواند شخصیت‏ ها را به خوبی معرفی کند، ولی این نریشن نتوانست این کار را به خوبی انجام دهد. اما داستانی که در ابتدا تعریف می ‏کند، به داستان اصلی فیلم ارتباطی پیدا نمی ‏کند. داستان، از دعوای زن و شوهری به جلو می ‏رود که به خاطر بازی زن خانه‏ دار در فیلم سینمایی همسر بازیگر معروف خود و مطرح شدن زن در جامعه سینمایی، حسادت مرد برانگیخته شده و همین امر، باعث دعوا و جنجال در خانواده می ‏شود. و در ادامه فیلم، همین داستان که فیلم با آن آغاز شده بود، بی ‏سرانجام رها می ‏شود.

با این وجود، داستان فیلم، داستان قابل توجهی است آن هم از این جهت که خانواده به عنوان اصلی‏ ترین پایگاه اجتماعی در آن از اهمیت زیادی برخوردار است. عنصر خانواده در حوزه جامعه ‏شناسی از اهمیت زیادی برخوردار است ولی در قرن حاضر و با گذر از سنت به مدرنیسم و تحولات مختلفی که در حوزه ‏های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... رخ داده است، نقش خانواده کمرنگتر شده است. اگر چه جامعه‏ شناسان هنوز هم معتقدند که خانواده به عنوان نخستین واحد اجتماعی، وظایف و کارکردهای متفاوتی دارد و شخصیت اصلی فرد در خانواده شکل می ‏گیرد، خانواده به عنوان مأمن اصلی به حساب می ‏آید و آرامش در سایه خانواده یافت می ‏شود. اینها همان چیزی است که خیلی در فیلم ‏های امروز نمی ‏توان دید ولی در فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» می ‏توان به خوبی اهمیت آن را درک کرد.

خانواده داستان ما، خانواده متمول و نسبتاً سطح بالایی است، ولی نقش خانواده در آن بسیار با اهمیت است و خانواده در کنار هم به آرامش می ‏رسند. «آذر» دختر خانواده که چند سالی است برای ادامه تحصیل به لندن رفته است و در همان جا با «فیلیپ» ازدواج کرده است، بعد از چند سال متوجه می ‏شود همسرش انحراف جنسی دارد و از او طلاق می ‏گیرد. بهترین راه ‏حل و آرامش ‏بخش‏ترین مکان برای فراموشی موضوع و افسردگی‏ های که برایش پیش آمده، برگشتن پیش خانواده‏اش است. او در کنار خانواده سعی می ‏کند روزهای سخت گذشته را فراموش کند و دوباره همه چیز را از نو بسازد.

این موضوع در فیلمنامه بسیار هوشمندانه، دستمایه کار قرار گرفته است. همچنانکه در کنار عنصر خانواده، به مهاجرت و نقش آن در فروپاشی باورهای اجتماعی ایرانی توجه کرده است و همسان‏ نشدن ایرانی‏ جماعت با اقتضائات زندگی در غرب را به نمایش می‏ گذارد. البته وارد شدن پرسوناژ «بهرام کیانی» به عنوان سفالگر، بسیار بی ‏مقدمه و بدون شخصیت ‏پردازی است. به شکل نچسب ‏تر، «پرویز دیوان ‏بیگی» برای اینکه به دختر خود کمک کند که شکستش را فراموش کند، بسیار طنزگونه از او می ‏خواهد با دخترش ازدواج کند و مشکل «آذر» را برای او تعریف می ‏کند و او هم بدون هیچ جدل و بحثی می ‏پذیرد و سعی خود را می ‏کند تا با عناوین مختلف «آذر» را عاشق خود کند. «آذر» هم متوجه این داستان شده ولی به ظاهر زندگی در لندن به تنهایی را به ازدواج دوباره و ماندن در ایران ترجیح می ‏دهد. از این جهت می‏ گوییم به ظاهر، چون در سکانس آخر نشان داده نشد که «بهرام کیانی» به هنگام بدرقه «آذر»، چه کرد. اما همین نیز، نشانه دیگری از تأکید فیلمساز و فیلمنامه ‏نویس بر اهمیت جمعی زندگی کردن و ایرانی ماندن و در ایران بودن به شمار می‏ رود. اینکه در ایران با فروپاشی عنصر اولیه تشکیل خانواده مشترک و رخداد طلاق، همه مددکار یکدیگر بوده و با هم زندگی می‏ کنند، اما طلاق در غرب، به تنهایی سوق می‏ یابد.

فیلم لحظه ‏های طنز بسیار دارد. از آوردن شله‏ زرد همسایه و ریختن آن تا درخواست «پرویز دیوان ‏بیگی» از «بهرام کیانی» برای خواستگاری از «آذر» که به صورت طنز اجرا شده بود، باعث می ‏شد تماشاگر این حس را داشته باشد که با فیلمی طنز مواجه است و شاید همین ها بود که قسمت ‏های تلخ داستان را هم برای مخاطب، آزاردهنده نمی ‏نمود.

در فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» محتوا تبدیل به فرم نشده است و همین امر آن را از یک درام سینمایی به دور کرده است و از نظر عناصر فرمی، چه روایی و چه سبکی، ضعف‏ های زیادی داشته و کارگردان نتواند از دو فرم روایی و سبکی برای وحدت بخشیدن فیلم خود بهره ببرد. همین باعث شد فیلم در جایی چون فرودگاه، بدون اوج و فرود، و در بدرقه «آذر» به پایان برسد در حالی که، پدر خانواده از بهرام کیانی (رامبد جوان) خواسته بود برای بدرقه حتماٌ خودش را برساند. آخرین نما هم که خانواده همه با سوار شدن در آسانسور فرودگاه به بدرقه «آذر» رفتند، با طعنه های به قسمت اول فیلم به پایان رسید.

بازی بازیگران هم چنگی به دل نمی ‏زد، به غیر از «مهدی فخیم ‏زاده» در نقش «پرویز دیوان ‏بیگی» که بخصوص در موقعیت ‏های طنز بسیار جالب بود و مابقی بازیگران بازی متفاوتی نداشتند. انتخاب «مرجان شیرمحمدی» به عنوان نقش «آذر» هم انتخاب خوبی نبود، چون به خوبی از عهده نقشی که برعهده‏ اش بود، برنیامد و نتوانست در قالب نقش شخصیت «آذر» که یک زن ۳۷ ساله بود، با توجه به شکستی که در زندگی خورده است و اتفاقاتی که برایش رقم خورد، ایفای نقش خوبی داشته باشد و بازی ارائه شده مصنوعی از آب درآمده است.  

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.