یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۱

نقدی بر یک انیمیشن آمریکایی

قبح زدایی از «شیطان» با جادوی عشق!؟

انیمیشن «جادوی عجیب»

سینماپرس: بهاره خدابخش/ تاکنون انیمیشن های بسیاری در جهت معرفی جن آبی که هفتمین نشانه مهم فرماسون ها تلقی می شود، تهیه و تولید شده است که همانند انیمیشن «جادوی عجیب» قصد دارند اهمیت مخاطب را درباره ماهیت این هیولاهای آبی رنگ تغییر دهند و آنها را قدرتمند و در عین حال دوست بشر معرفی کنند.

به تازگی انیمیشن «جادوی عجیب» بر اساس طرحی از سازنده معروف فیلم جنگ ستارگان، «جورج لوکاس» اکران شده است که با اقتباسی از نمایشنامه رویای شب نیمه تابستان شکسپیر، قدرت عشق را جادویی عجیب معرفی می کند. با نگاهی تحلیلی به این انیمیشن متوجه می شویم که نگاه سردمداران بزرگ هالیوود چه در شاخه های صنعت و چه هنر سینما چه سمت و سویی دارد و بزرگانی همچون اسپیلبرگ و جورج لوکاس از تولید چه آثاری با چه مفاهیمی حمایت می کنند.

روایت بهشت و جهنم

داستان در مکانی با دو سرزمین متفاوت از هم اتفاق می افتد؛ سرزمین پریان که محلی است زیبا و رویایی و جنگل تاریک، که سرزمینی پر از موجودات زشت و موذی است. گل های پامچال که با استفاده از گلبرگ آنها معجون عشق ساخته می شود، مزر و دیوار بین این دو سرزمین است. حاکم جنگل سیاه، حشره ای است بدجنس به نام  باگ که از عشق و دوستی بیزار است، به همین دلیل دستور می دهد تمام گل های پامچال را قطع کنند. اما در سرزمین دیگر، مرییان شاهزاده خانم و پری کوچکی است که بعد از خیانت نامزد خود، رویه زندگی اش را تغییر داده و تبدیل به دختری سرسخت می شود که از دل بستن به کسی جز خانواده ش چشم می پوشد. طی اتفاقی، دان، خواهر سر به هوای مرییان اسیر باگ و دار و دسته اش می شود و بهانه ای می شود تا پای اهالی سرزمین پریان به جنگل سیاه کشیده شود و در انتها، مرییان به عشق حقیقی خود برسد.

جن یا پری؟

طراحی پری های زیبا و مهربان، به شدت شبیه به کاراکترهای انیمیشن تینکربل است. این موجودات خیالی که به جن هایی انسان نما می مانند، پاک و معصوم نمایش داده شده اند، همچنین معجونی که توسط شاهزاده خانم آبناتی ساخته می شود، مانند گرده ای که در تینکربل دیده می شود جادویی و سحرآمیز است. تاکنون انیمیشن های بسیاری در جهت معرفی جن آبی که هفتمین نشانه مهم فرماسون ها تلقی می شود، تهیه و تولید شده است که همانند این انیمیشن قصد دارند اهمیت مخاطب را درباره ماهیت این هیولاهای آبی رنگ تغییر دهند و آنها را قدرتمند و در عین حال دوست بشر معرفی کنند.

همانطور که در انیمیشن جادوی عجیب می بینیم که  شاهزاده خانم آبنباتی جنی آبی رنگ است که به خاطر ساخت معجون عشق، با استفاده از گل پامچال اسیر و زندانی باگ است، او از تمام جن ها و یا پریان دیگر قدرتمند تر است و تنها اوست که می تواند با تکیه بر سحر و جادو، ماده ای را بسازد که با آن می توان نیرویی به نام عشق را در دل موجودات قرار دهد و این نکته نیز نشانه هایی از اعتقاد بر پوچ گرایی و حتی داروینیسم در داستان را بازگو می کند، با این تفسیر که عشق نیز همانند خلقت بشر امری است که به دست خود موجودات مخلوق به وجود می آید و در آن قدرت و تقدیر الهی جایی ندارد. اعتقادی که با نمایش روزافزون نیروی سحر و جادو، قدرت برتر خدایی را کم رنگ و کم رنگ تر نشان می دهد. 

عشق به شیطان!

اما داستان تا جایی پیش می رود که مرییان در طی نبرد با باگ، پادشاه جنگل تاریک، عاشق و شیفته او می شود و عشق حقیقی خود را در وجود او می یابد. باگ همانند طراحی پریان، بال و گوش های تیزی دارند و این نشان می دهد که باگ هم از جنس پریان، یک نوع جن است، اما برعکس آنها چهره ای منزجر کننده و زشت دارد و نشانی از زیبایی در او دیده نمی شود. همانطور که باگ در آوازهایش خود را معرفی می کند،علنا مظهر شیطانی است که در تضاد با عشق و مهربانی است، اما او هم در همان دیدار اول عاشق مرییان می شود، این در حالی است که دان، خواهر کوچک مرییان نیز به خاطر پاشیده شدن گرد جادویی، عاشق و دل شیفته باگ پلید است. در واقع مثلثی عشقی پدید می آید که باگ در راس آن قرار دارد و او را در انتهای فیلم موجودی دوست داشتنی و دل رحم معرفی می کند؛ مفهمومی که با آموزه های ادیان الهی در تضاد است و با اعتقادات شیطان پرستان هم سو، آنها نه تنها شیطان را موجودی ذاتا پلید و شر نمی دانند بلکه معتقدند، شیطان فرشته ای خادم برای آزمایش انسان هاست .

باگ، در نهایت با تمام نماد های شیطانی اش که عصای سه شاخ ماسونی یکی از آنهاست، عشق را درک کرده و پاک و منزه می شود، دیدگاهی که قبح زدایی از شیطان را به همراه دارد، هدفی که فیلمسازان یهودی و آمریکایی  سالیان بسیاری است که به دنبال آن هستند.

موزیکالی با ریتم متال

فیلم جادوی عجیب، که حتی نعمت عشق را جادو نام گذاری کرده است، فیلمی فانتزی- موزیکال است. صحنه های عاشقانه که در آن مرییان شروع به آواز خواندن در رثای عشق خود می کند، با حرکت خوب دوربین زیبا و شندیدنی است، اما زمانی که از عشق اول خود ناامید می شود، درست هم زمان با تغییر روحیه اش از یک دختر شکننده به یک دختر شجاع، ریتم، نوع موسیقی و آواز نیز تغییر می کند. در واقع موزیک لایت دلپذیر ابتدای داستان به موسیقی هیجان آور و مخرب متال تبدیل می شود. موسیقی که حتی موسیقی دانان و روانشناسان غربی نیز بر تأثیرات مخرب این موسیقی بر روح و روان انسان اتفاق نظر دارند.

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.